جام جان

علت این که عده ای به محضر امام زمان علیه السلام می رسند و انکارش می کنند چیست؟

علت این که عده ای به محضر امام زمان علیه السلام می رسند و انکارش می کنند چیست؟

- اندازه متن +

سوال 191:
1-علت این که عده ای به محضر امام زمان علیه السلام می رسند و انکارش می کنند چیست؟ مهمترین علت و سایر علل؟ (به نظر بنده مهمترین علت، تکبر است که باعث میشود انسان حجت الهی علیه السلام را ببیند، اما انکار کند با این که می داند او بر حق است. اما آخر چرا؟)
2- با توجه به این که در روایات به چنین انکاری اشاره شده است، چطور می توانیم خودمان را برای قبول ولایت -آن چنان که خدا و اهل بیت علیهم السلام می پسندند- آماده کنیم؟
پاسخ استاد علی ساعی به سوال شماره 191 : ریشه انکار ولایت اهل بیت علیهم السلام به ذات و طینت انسانها برمیگردد! در واقع حیات دنیوی ما تفسیری از حیات قبل از عالم دنیا از جمله عالم ذر است!
🌻🌱الأعراف : 101 تِلْكَ الْقُرى‏ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الْكافِرينَ
❄️🌱اينها، شهرها و آباديهايى است كه قسمتى از اخبار آن را براى تو شرح مى‏دهيم پيامبرانشان دلايل روشن براى آنان آوردند (ولى آنها چنان لجوج بودند كه) به آنچه قبلًا تكذيب كرده بودند، ايمان نمى‏آوردند! اين گونه خداوند بر دلهاى كافران مهر مى‏نهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه، حس تشخيصشان را سلب مى‏كند)!
🌻🌱يونس : 74 ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى‏ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِ الْمُعْتَدينَ
❄️🌱سپس بعد از نوح، رسولانى به سوى قومشان فرستاديم آنان دلايل روشن برايشان آوردند امّا آنها، به چيزى كه پيش از آن تكذيب كرده بودند، ايمان نياوردند! اينچنين بر دلهاى تجاوزكاران مهر مى‏نهيم (تا چيزى را درك نكنند)!
🌻🌱 عنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ فَخَلَقَ مَا أَحَبَّ مِمَّا أَحَبَّ وَ كَانَ مَا أَحَبَّ أَنْ خَلَقَهُ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّةِ وَ خَلَقَ مَا أَبْغَضَ مِمَّا أَبْغَضَ وَ كَانَ مَا أَبْغَضَ أَنْ خَلَقَهُ مِنْ طِينَةِ النَّارِ ثُمَّ بَعَثَهُمْ فِي الظِّلَالِ فَقُلْتُ وَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ الظِّلَالُ قَالَ أَ لَمْ تَرَ إِلَى ظِلِّكَ فِي الشَّمْسِ شَيْ‏ءٌ وَ لَيْسَ بِشَيْ‏ءٍ ثُمَّ بَعَثَ اللَّهُ فِيهِمُ النَّبِيِّينَ يَدْعُونَهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ «4» ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِالنَّبِيِّينَ فَأَقَرَّ بَعْضُهُمْ وَ أَنْكَرَ بَعْضُهُمْ ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَى وَلَايَتِنَا فَأَقَرَّ بِهَا وَ اللَّهِ مَنْ أَحَبَّ وَ أَنْكَرَهَا مَنْ أَبْغَضَ وَ هُوَ قَوْلُهُ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُو بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَانَ التَّكْذِيبُ ثَمَّ.
الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 437
❄️🌱 عقبه، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: «خدا، خلائق را آفريد، پس آنچه را كه دوست مى‏داشت آفريد، از آنچه دوست داشت، و آنچه دوست مى‏داشت، آن است كه او را از طينت و سرشت بهشت آفريد، و آن‏كه را كه دشمن داشت، آفريد از آنچه دشمن داشت، و آنچه دشمن مى‏داشت، آن است كه آن را از سرشت آتش و دوزخ آفريد. پس ايشان را برانگيخت در صورت سايه‏ها».
عرض كردم كه: سايه‏ها چيست؟ فرمود كه: «آيا نظر به سايه خود نمى‏كنى در آفتاب (كه آن چيزى است كه به حركت و سكون صاحب خود متحرّك و ساكن مى‏شود) و چيزى نيست (يعنى: فى حدّ ذاته تحقّق و وجودى ندارد). و بعد از آن، خدا در ميان ايشان پيغمبران مبعوث گردانيد، در حالى كه ايشان را به سوى اقرار كردن به خدا دعوت مى‏فرمود. و اين است معنى قول آن جناب: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ» «1»، پس ايشان را به سوى اقرار كردن پيغمبران دعوت فرمود. و بعضى از ايشان، اقرار كردند و بعضى، انكار نمودند. پس ايشان را به سوى ولايت ما دعوت فرمود. به خدا سوگند كه هر كه خدا او را دوست مى‏داشت، به آن اقرار كرد و هر كه خدا او را دشمن مى‏داشت، آن را انكار نمود. و اين است معنى فرموده آن جناب كه: «وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ» «2». (و در قرآن فَما كانُوا با فا است)، يعنى: پس نبودند كه ايمان آورند به آن چيزى كه تكذيب كرده بودند به آن، پيش از اين» (يا به سبب تكذيب ايشان به آن، و اين ظاهرتر است، به قرينه آيه سوره اعراف كه لفظ به را ندارد).
بعد از آن، حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه: «اين تكذيب، در آنجا (يعنى: در عالم ذر) تحقّق يافت».
(1). زخرف، 87.
(2). يونس، 74.
تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى)، ج‏2، ص: 505

درباره نویسنده

علی ساعی

ثبت کامنت
0 کامنت

نظرتون در مورد این پست چیه؟

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *