جام جان

فرمانروای عواطف جهان هستی

فرمانروای عواطف جهان هستی

- اندازه متن +

🌼🔆🌼حسین، جان وحدت هستی 🌼🔆🌼
🔹شب دهم محرم (روز عاشورا – شب شام غریبان)
📅 تاریخ: 1404/04/15 – 10 محرم 1447
✨ جلسه: مشکات نور
🎤 سخنران: استاد علی ساعی
📝 برخی موارد مطرح شده در جلسه:

✨ حضرت از نزدیک و دور صلوات را دریافت می‌کند

هرکس این‌گونه به حضرت سلام و صلوات بفرستد، حضرت از نزدیک و دور آن صلوات را دریافت می‌کند.
وقتی سه بار می‌گوییم “صل‌الله”، حسین است…
تنور شهادت است، حسین است، فرمانروای عشق است، فروناروی اشک است، امیر عشق‌بازی، سلطان بندگی خداست.

حضرت، شهادتش انفجار محبت بود، نه به انفجار هسته‌ای!
نور شکافته شد، علم شکافته شد، آب شکاف برداشت، عطوفت، مهربانی، پاکی، ایمان به انفجار خود رسید.
شهادت حضرت، جوشش جاودانهٔ عاطفه بود، اعتقاد بود، جمع‌الجوامع در عالم هستی بود.

اشک حسینی، کوثر اشک‌های جهان هستی است، آبادگر این جهان هستی است.
اشک حسینی بیدارگر است، بیدار می‌کند، حیات‌بخش است، حیات می‌بخشد.
حُزنش یاقوتی است.
وجود مبارکش، مبارک‌ترین عنصر جهان هستی‌ست.

کدام بطن را می‌توان یافت که سراغی از حسین، نشانی از حسین نداشته باشد؟


📖 معرفت مکتومه، کتابی در دل مومنان

«اِنَّ لِلْحُسَیْنِ فِی بَواطنِ المُؤْمِنِینَ مَعْرِفَةً مَکْتُومَةً»
همانا برای حسین، در بواطن، در جان و سویدای مؤمنان، معرفت مکتومه‌ای‌ست.
کتاب مخفی‌ای در جان تمام مؤمنان عالم است.

کتاب مکتوم نباید دست نامحرم به آن برسد.
آن کتاب را تنها دیدهٔ پاک می‌خواند.
آن معرفت مکتوم را تنها دل صاف و پاک می‌تواند لمس کند.

گنجینه خدا در دل ما کی خواهد گشود؟
ما به آن معرفت مکتوم خواهیم رسید، زمانی که به رازهای حسینی دست یابیم.
به معنای واقعی “حسینی” خواهیم شد، حال و هوای حسینی خواهیم یافت.

کی؟
زمانی که قلبمان سلیم شد، نیتمان پاک شد.
آن‌وقت می‌توانیم آن معرفت مکتوم را قرائت کنیم.

کتاب مکتوم خدا، چهره حقیقی امام حسین (ع) در دل ما مکتوم است.
باید که بشناسیم، باید رویتش کنیم، باید آن چهره والا از دلمان طلوع کند.

دلمان باید آسمان حسینی گردد.
تا آن معرفت مکتوم از دل ما طلوع نکند، ناقص هستیم در خلقت.
زمانی که آن معرفت مکتوم طلوع کرد،
ما به نورانیت، به روشنایی حقیقی خواهیم رسید.
محبت را خواهیم چشید.

🌱 دانه حسینی در دل مؤمنان کاشته شده است

آن وقت، بال و پری به گستردگی کل عالم هستی خواهیم یافت.
خدا این دانه را، این حقیقت را در دل ما کاشته است.
باید زراعت شود**، باید این **معرفت مکتوم آبیاری گردد.
باید به این معرفت مکتوم در بطون ما، روشنایی یابد.
باید به این معرفت مکتوم نور برسانیم، آب برسانیم، نَمو برسانیم، تا کِشت شود.

اگر ما وظایف اولیه خود را انجام دهیم،
خدا، زارع دانه مکتوم، دانه حسینی‌ست.
خودش کِشت خواهد نمود.

سخن ما در این است… در اسرار این حدیث عظیم است:

«إنَّ لِلحُسَینِ فی بَواطنِ المُؤمِنینَ مَعرِفَةً مَکتُومَةً»
چگونه سر این حدیث را بگشایم؟
این حدیث مخفی را…
این حدیث که حکایت معرفت مکتومه است**،
**خودش در میان ما مکتوم است.

چرا ندیده‌ایم؟
چرا خواهنده‌ایم، امام را رویت نکرده‌ایم؟
آنچه ما به ظاهر مشاهده می‌کنیم، حس می‌کنیم،
مشاهدهٔ حقیقی نیست؛ سایه‌ای از مشاهده است.
آن حسی که ما داریم، سایه‌ای از حقیقت است.
آنچه ما از حسین می‌دانیم،
سایهٔ سایهٔ حسین هم نیست!
ما کی به نور حسین خواهیم رسید؟
کی به آن معرفت مکتوم خواهیم رسید؟


🕊 تفاوت، از زمین تا فراتر از آسمان است

تفاوت، از زمین تا آسمان… بلکه فراتر از آن است.
هر چه که ما مشاهده می‌کنیم، وَهم ماست.
آنچه می‌فهمیم، وَهم ماست.

می از آن فرا خواهیم یافت…
ما توهمی از کربلا داریم،
حقیقت آن از ما نامکشوف است.

کی به نمایشات آسمانی و عرش‌محور آن خواهیم نگریست؟
زمانش کی است؟

تا ندیده‌ایم، عظمت و جهاد حسین را،
تا آن زمان نخواهیم یافت…

🕯 سیمای شهادت حسین، دگرگون‌کنندهٔ عالم

سیمای شهادت حسین چگونه است؟
این چه شهادتی‌ست که کل جهان هستی را دگرگون ساخته؟
هم ارض را و هم سما را دگرگون کرده است.

تنها زمانی که با عینک علم مشیت‌الله، ارادت‌الله، تقدیر‌الله بنگریم،
حقیقت حسین و کربلا و شهادتش را خواهیم دید.

«لا یَمَسُّهُ إِلّا المُطَهَّرون»

آنچه ما به ظاهر می‌بینیم،
تنها سایه‌ای، نشانه‌ای از حقیقت است.

واقعهٔ کربلا چگونه توصیف می‌شود؟
آنگونه که هست، نیست.
حقیقت، پشت آن پنهان است.

شیعه یکی‌ست؟
کیست آن‌که به حقیقت حسین و کربلایش برسد؟
به خدا، شیعه آن است**؛
آن شیعهٔ حقیقی…
**آن شیعه‌ای که با زخم‌های حسین، زخمی شده است.

نه در آن زمان،
بلکه در هر زمان و هر جایی که بود،
مجروح حسینی‌ست.

شیعهٔ حسین، چه در عالم “ذر” باشد،
چه در صلب و رحم**، و چه در **جهان دیگر،
نقشهٔ حسین در جان اوست.

شیعه نمی‌تواند از امامش، از حجت خدا جدا گردد.
جان حسین، حسین بود.
شیعهٔ حسین، هرجا و هر مکان و در هر زمانی،
با حسین بود، با حسین زخم برداشت، با او شهید شد.

اما شهادتش به کیفیت خاصی بود،
به مقامی که در آن قرار داشت.


🛡 حائل نور: جز مطهران نمی‌رسند

روزی این حقایق، خود را نشان خواهند داد.
چگونه است؟
مگر می‌تواند که نتواند؟

دست پلیدی نمی‌تواند به حسین برسد.
نمی‌رسد!
به خدا، ما توهم می‌کنیم.
ما سایه‌ای از آن را مشاهده می‌کنیم.

حائل، “هو” است.
حائل، “اله” اوست.
او حائل است.
اول مگر می‌تواند؟
دست پلید از این حائل بگذرد؟
که نمی‌تواند!

دستی به جان حبیب خدا برسد؟ نمی‌رسد.
حقیقت، چیز دیگری‌ست.
آن نمایش ظاهری، باطنِ یک اسرار و سرّ دیگر دارد.

چگونه شرحش کنم؟
وظیفهٔ من آن است،
که با حسین، به سوی خدایم پرواز کنم.

تا حق آن مصائب حسین را، آن عشق حسین را
به جای آورم.

حسین وسیلهٔ الی‌الله است.
باید صدها بار این را تکرار کنم:
او وسیله الی‌الله است.

نعوذ بالله از آن‌هایی که حسین را وسیلهٔ “عندالله” می‌کنند؛
آن‌ها ظلم را بر حق حسین می‌دارند،
که یزید ملعون هم آن ظلم را در حق حسین نکرد.

حسین‌شناس باشیم.
به آن معرفت مکتوم برسیم.

چرا ما حبس هستیم در افکار ضعیف خود؟
چرا ما در گذشته محبوس هستیم؟

🔥 حسین، فراتر از شفاعت؛ وسیلهٔ فراعشق خدا

زمان: 06.07.25 – ساعت 22:28

این خلقت صرفاً نمایش نیست.
خدا این عالم را برای نمایش دادن نیافریده است.
حسین برای دیدن و برای شفاعتش رسیدن نیست،
بالاتر از آن است!

شفاعت، کار کوچک حسین است.
با اباعبدالله، ما به کجاها که نمی‌توانیم برسیم!
نه فقط “کجاها”، باید به “ناکجاها” برسیم.

این را از جان و دلم می‌گویم:
حسین، وسیلهٔ عشق خدا نیست؛ وسیلهٔ “فراعشق” خداست!
حسین، عشق را زیر پا گذاشت و فراتر از آن را به نمایش گذاشت.

ما کجا ایستاده‌ایم؟
ما باید با حسین، پیوسته به تجدید و نو شدن باشیم.
خلقت و آفرینش با حسین نو و تازه شد.

ما وقتی “حسین، حسین” می‌گوییم،
باید که نو شویم.
پیراهن بندگی‌مان باید تازه شود، دگرگون شود.

ما باید با حسین، بندگی را به کمال برسانیم
نه آنکه فقط معنا کنیم،
بندگی خدا را حزم کنیم، بچشیم، به جان و دل دریابیم.

آنگاه بفهمیم:
وقتی به اوج بندگی رسیدیم،
تازه اول کار است!

آوای حسین، نقشهٔ اعلی بندگی خداست.
اما چه نقشهٔ شیرین و گوارایی!

او این‌چنین علم خویش را گوارا و شیرین ساخته است.
ما پیوسته با حسین باید نور بگیریم، محبت خدا بگیریم، رزم بندگی بگیریم.
حسین، منبع تغذیهٔ عظیم بندگی خداست.


🌕 اگر سنگ بشناسد، آیا علی‌اصغر نشناسد؟

اگر سنگ حسین را می‌شناسد، ریگ حسین را می‌شناسد،
ماهیان دریا حسین را می‌شناسند،
چرا ما نمی‌شناسیم؟
آیا آنچنان که آن‌ها می‌شناسند، ما هم می‌شناسیم؟

در سوگش، اشک خون از خود بارانده‌اند.
ما چرا حسین را نمی‌شناسیم؟

ای شیعیان، حسین را بشناسیم!
اگر سنگ حسین را بشناسد…
آیا علی‌اصغر حسین را نمی‌شناسد؟

می‌شناسد! یقین دارم.
آن زمانی که حسین “هل من ناصر” سر داد،
سنگ و کوه لبیک گفتند.

اگر سنگ، کوه، ستاره و ماهی،
لبیک‌گوی حسین بودند،
آیا علی‌اصغر او، لبیک‌گویش نبود؟
بود! خواست فدایی حسین شود.

در راه دفاع از خدا که شد…
به خدا، علی‌اصغر حسین، زنده‌تر از تمام عالم بود!
با علم قدم گذاشت،
به التماس از حسین خواست تا شهید شود.

به سینهٔ حسین، کوچکش نکنیم!
او را کوچک نکنیم!

به خدا می‌شناسد.
اگر سنگ بشناسد، علی‌اصغر نشناسد؟!

هرچه در این جهان هستی بود، حسین‌شناس بود.
“سین” را می‌شناخت.

مسابقه‌ای عظیم در ربودن عشق حسینی به پا است،
در این جهان هستی.

🌧 همه بر حسین گریستند، جز سه گروه

گریستند… بر او، بر او گریستند.
چرا چنین حدیثی آمده است؟
یعنی او، آن حسین، که ما نمی‌شناسیم.

بر او گریستند:
آسمان‌های هفت‌گانه و زمین‌های هفت‌گانه،
و هر آنچه در آن‌ها بود و در میانشان بود،
و هر آن کسانی که در بهشت بودند،
و آنان که در آتش بودند…

بر او گریستند.
و تمام خلق پروردگارمان،
بر او گریستند.
و هر آنچه دیده و نادیدنی است،
بر حسین گریستند.

إلا ثلاثه اشیاء…
تنها سه چیز بر حسین نگریستند:

  • اهل بصره
  • دمشق
  • آل فلان

بر حسین نگریستند…
که لعنت خدا بر آن‌ها باد.

حسین، کل این جهان هستی را با قوم خویش ساخت.
کل این جهان هستی را یکپارچه کرد.
کرد یا نکرد؟
کرد!

حسین، آن کاری را کرد که دیگران نکردند.
حسین، کل جهان هستی را به هم ریخت.
جانشان را متحول ساخت.
حسین، همهٔ جهانیان را با هم آشنا نمود.
همه، هم‌عاطفه شدند.
حس مشترکی یافتند.

اگر بپرسیم:
حس مشترک این جهان هستی چیست؟
پاسخ چیست؟
“حس حسینی” است.

مشترک میان ما و تمام ذرات جهان،
میان ستارگان آسمان‌ها و زمین و اهلش.


🕋 کربلا؛ تفسیر جاودانهٔ حج

حسین است کعبهٔ شهادت.
شهادت‌جویان باید دور این کعبه طواف کنند.
باید عطش شهادت را از این رودخانهٔ عظیم شهادت بچشند.

حسین، آن حقیقتی است
که کل کیهان را دگرگون و به گریه انداخت.
کانون اتحاد کیهانی شد.

کل این جهان هستی را یک‌تن نمود.
حرارتی به جان این جهان انداخت.
هر چیزی را دگرگون نمود.
حج را دگرگون ساخت.

حج را در کربلا خلاصه نمود.
کربلا، ثمرهٔ اعلی حج است.
عالی‌ترین میوهٔ حج بیت‌الله الحرام،
که به کربلا منتهی شد.

کربلا،
تفسیر حج بیت‌الله الحرام بود.

کربلا یعنی:
حج مقبول جاودانه.

📜 کربلا؛ امضای تقبّل‌الله

کربلا یعنی “امضا تقبّل‌الله”.

ما چه کنیم؟
ما باید برای حسین، سلمانی باشیم.
اگر جز سلمان، مثل سلمان برای حسین نباشیم،
در حق حسین ظلم روا داشته‌ایم.

شیعهٔ حقیقی آن است که خزانه‌دار اسرار امام است.
نباید امام، به‌سوی چاه رود تا اسرار خود را در آن بریزد.
باید شیعه، “اسرارخانهٔ امام خویش” باشد.

تک‌تک امامانش…

کیست آن شیعهٔ حقیقی که به این مقام رسیده باشد؟

آری، عبادت با امام حسین علیه‌السلام تجدید شد.
عبادت و بندگی خدا، با امام حسین رنگین شد.
رنگ تازه‌ای یافت، الهامی خاص به جان عبادتش افتاد.

طعم‌های جدیدی از عبادت و بندگی خدا
به کام بندگان خدا رسید.

تا امام حسین علیه‌السلام، عبادت را از ایستایی به پویایی رساند.
نشان داد چگونه باید با خدا عبادت کرد،
چگونه عشق و محبت را به پایان رساند.
عشق را تمام کرد، با خدایمان.

نشان داد:
تمام جانش را، تمام حقیقتش را،
تمام زیبایی‌هایش را حسین به کربلا رساند.

چرا؟
چرا علی‌اصغرش را به کربلا رساند؟
می‌خواست بندگی را به یک‌باره به اتمام رساند…
و رساند!


🌅 یوم‌اللهی شدن با حسین

کلُّ یَومٍ هُوَ فی شَأنٍ

ما بادی با حسین، که به خدایش…
که با خدایش تجدید می‌شود به “روز” باشیم.

اگر با ولایت هم‌سو باشیم،
هر لحظه “یوم‌اللهی” خواهیم بود.

هر لحظه، تجدید بندگی رخ خواهد داد.
زیبایی‌ها تجدید خواهند شد.
زیبایی‌های جدید به قدیم افزوده خواهند شد.

بندگی، امتداد خاصی خواهد یافت.

جهاد امام حسین علیه‌السلام، جهاد کلّ جهانی بود.
نه فقط نمایشی در صحنهٔ کربلا.
روح و جان امام،
آن ناپیداهای امام حسین، در کلّ جهان هستی، به جهاد بود.

و اتاق عملیات یزید ملعون کجا پهن بود؟
نه به شام…

آن شیرینی جانش، عصارهٔ جانش، زلال جانش را بذل نمود.
کهنه نکرد، خرج نکرد؛
بلکه عصارهٔ جانش را به تمام و کمال هزینه نمود.

تا چه کند؟
تا بندگان خدا را از ضلالت آزاد و رها کند،
و از جهالت خلاص کند،
از کوری، از شک، از دربه‌دری، از تردید، از ارتیاب رهایی بخشد…

و به باب هدایت برساند.
از هلاکت نجاتشان دهد.

امام حسین علیه‌السلام مشغول جهاد با “جهل” بود.
مشغول جهاد با ظلالت و با کوری، شک، شرک و ارتیاب بود.

او به کل جهان هستی، کل زمان و فرای زمان را پوشش داد.

ما کدامین صحنه از صحنه‌های حسین را دیده‌ایم؟
که ندیده‌ایم.

خون حسین، به کل این جهان هستی تزریق شد.
کل این جهان، “حیات حسینی” یافت.

ثارالله است.

از “قتیل‌اللهیِ حسین” بگویم؟
که نمی‌توانم.
توانش را ندارم.

جان حسین، به گستردگی کل این جهان هستی بود…
و فراتر از آن.

دست شمر لعین، تنها به سایهٔ حضرت می‌توانست برسد؛
که به آن هم نرسید.

به ظاهر توجه نکنیم…
باطن، بسیار عمیق است. هم عمیق، هم رفیع است.

چگونه بنگریم؟
رازهایش به جان امام زمان، روحی فداه.


🌌 شهادت، جاری در اتم‌ها و کهکشان‌ها

آثار شهادت هم به زیر و بالای اتم‌ها در جریان است،
هم به زیر و بالای کهکشان‌ها در جریان است،
هم به زیر زمین و آسمان،
هم در فراز زمان و مکان، جاری است.

من قدرت آن ندارم که عظمت حسین را توصیف کنم،
از شهادتش بگویم.

تنها این جمله را بگویم:
ما به دنبال حقایق والا هستیم.

کسی از رسول خدا ﷺ از غرائب علم سؤال نمود.
گفت:
مرا یاد بده از غرائب علم.

حضرت فرمودند:
تو ای اعرابی، در رأس علم چه کرده‌ای که
از من از غرائب علم سؤال می‌کنی؟

رأس علم چیست؟
یا رسول‌الله فرمودند:
“معرفت‌الله حق معرفته”

رأس علم، معرفت‌الله به حق معرفت‌الله است.

پرسید:
معرفت‌الله چیست؟ حق معرفت‌الله چیست؟
فرمودند:
بشناسی او را بی‌هیچ شبهه‌ای،
بدانی او بی‌مثل، بی‌شبه، بی‌ند است.
بدانی او واجد است، موجود است،
ظاهر است، باطن است، و…

پس کار تمام شد؟
نه! انبیای عظام مانده‌اند در آن.
دفتر معرفت‌الله…

اگر ما برسیم به اوج توحید، قله‌اش را فتح کنیم،
تازه به رأس علم رسیده‌ایم، به ابتدای علم.

حال می‌خواهیم به غرائب علم فرو رویم؟ چگونه؟


🕊 پیام امام حسین (ع): من به معرفت‌الله عمل کردم

امام حسین علیه‌السلام می‌فرماید:
“پیام امام است، اگر من حسینی هستم،
تنها به این کلام رسیده‌ام، عمل نموده‌ام،
عارف بالله، حق معرفتش را کسب کرده‌ام.”

ای ناس!
بارها این حدیث مبارک را خوانده‌ام،
گویا که اصلاً نخوانده‌ام.

ای ناس، چرا “ناس”؟
آیا ناس مثل من هستند که پیوسته فراموش می‌کنند؟
که می‌کنند…

ایهاالناس!
الله بندگانش را نیافرید، مگر به‌خاطر اینکه او را بشناسند،
به معرفتش برسند.

و زمانی که به معرفتش رسیدند، عبادتش کنند،
و وقتی عبادتش کردند،
از عبادت خلق خدا بی‌نیاز شوند.

یعنی چه؟
یعنی:
هرکس خدا را نشناسد،
نمی‌تواند خدای ناشناس را عبادت کند.

اگر به آن معرفت نرسد،
برده و بندهٔ خلق خدا می‌شود.
ذلیل می‌شود، بندهٔ ذلیلان می‌شود،
بندهٔ پست‌ها می‌شود.


🏴 امام حسین (ع)؛ پرچمدار توحید

جان پدرم به قربانت، جان مادرم به قربانت، یا حسین…

معرفت‌الله چیست؟
معرفت هر زمان است.

آن امامی که طاعتش بر مردم واجب است، یعنی چه؟
یعنی اگر من امام حسینم را، امام زمانم را بشناسم
و تحت اطاعتش باشم،
باید در معرفت‌الله به اوج باشم.
باید پرچم‌دار توحید باشم.

کوی و کوچهٔ امام حسین کجاست؟
کوی او، کوی توحید است.
کوچه‌اش، عمل صالح است.

ایهاالناس! به خودم می‌گویم…
تا بفهمم…
تا راه را کج نروم.

💡 نور خدا در دل ماست؛ اما چرا نمی‌درخشد؟

عجب حدیثی‌ست!
خوانده بودم، ولی طعمش را نچشیده بودم.

من نفهمیده بودم… نوری هست؛ نوری تاریک!
الان می‌فهمم…

خدا نورش را در قلوب انسان‌ها گذاشته است.
اما آن نور، نمی‌درخشد، مگر تنها با تبعیت از حق.

تنها آن نور خواهد درخشید،
که ما در کوی “صراط مستقیم” باشیم.

آن نور، از نور پیامبران خداست.
الله، آن نور را در دل مؤمنان به ودیعه گذاشته است.

نورِ بدون ضیاء، در دل ماست.
ما نور خدا را در دلمان محبوس ساخته‌ایم.
ما نور حسین را در دلمان زندانی کرده‌ایم.

نمی‌گذاریم بدرخشد، چون از حق گریزان هستیم.
چون خارج از صراط مستقیم هستیم.

باید آن جریان برق از سیم بگذرد، تا لامپ بدرخشد.
این لامپی که اکنون می‌درخشد،
نتیجهٔ گذر همان برق است،
که نور نهفته در چراغ را آشکار می‌کند.

دل ما نیز همین‌گونه است.
باید جریان خدا از دلمان بگذرد.
آن جریان، “حق” است.

اگر حق از دلمان بگذرد،
چراغ خدا در دلمان، درخشان می‌شود.

درباره نویسنده

علی ساعی

ثبت کامنت
0 کامنت

نظرتون در مورد این پست چیه؟

Leave a Reply