جام جان

حلم قاتل جهل

حلم قاتل جهل

- اندازه متن +

🌻🔆🔆🌻
🌼🔆🌼حلم آموزی🌼🔆🌼

🔹جلسات هفتگی شرح و تفسیر صحیفه سجادیه (دعای بیستم)
📅 تاریخ: 1404/07/17 – 17ربیع الثانی الثانی 1447
✨ جلسه: مشکات نور
🎤 سخنران: استاد علی ساعی
📝 برخی موارد مطرح شده در جلسه:
( 8 ) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اجْعَلْ لِي يَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي ، وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِي ، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِي ، وَ هَبْ لِي مَكْراً عَلَى مَنْ كَايَدَنِي ، وَ قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِي ، وَ تَكْذِيباً لِمَنْ قَصَبَنِي ، وَ سَلَامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِي ، وَ وَفِّقْنِي لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِي ، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِي

📜 «خداوندا بر محمد و خاندانش درود فرست»

خداوندا، بر محمد و خاندانش درود فرست، و مرا موفق دار تا با خیرخواهی مقابلِ آن کسی که به من خیانت کرد واکنشِ نیکو نشان دهم؛ و با نیکوکاری، کسی را که مرا رها نموده است جزا دهم؛ و با بخشش، کسی را که مرا محروم ساخته است پاداش دهم؛ و با پیوند، کسی را که از من بریده است جبران کنم. کسی که به غیابم عیب‌جویی کرده، با نیکی یاد کردنش با او مخالفت نمایم؛ سپس سپاسگزارِ نیکی‌ها باشم و از بدی‌ها چشم بپوشم. امام سجاد، امامِ عرش، امامِ کرسی، سدرة‌المنتهی—از آن اوجِ اوج، کلِّ جهانِ هستی را مدیریت می‌کند؛ با زبانِ دلش، با نجوایش، مناجاتش، مناداتش، کلِّ این جهانِ هستی را مدیریت می‌کند؛ بر دل‌ها حکومت می‌کند؛ از آن بالا و بالاها فطرتِ انسان‌ها را میزان می‌کند. این امامِ عرش است؛ این امامِ کرسی است. «حِلم» را نوشِ جانِ انسان‌ها می‌کند؛ دست به دامنِ پروردگارِ متعال گشوده است و جانِ روحِ حِلم را به دل‌های مشتاق تزریق می‌نماید. آری، تعلیمِ حِلم است؛ این فرازهای مبارک، آموزشگاه‌ها—دانشگاهِ حِلم—اند. کسی که واردِ این فرازهای مبارکِ صحیفهٔ سجادیه می‌شود، حِلم را می‌شنود، می‌چشد، با جان و دل درک می‌کند، لمس می‌کند؛ روحِ حِلم را به جانِ خود می‌دمد. راهش پیدا شده است—امام آن را به ما نشان داده؛ کافی است دست به سویش باز کنیم تا صاحبِ حِلم شویم؛ تا بتوانیم علمِ خود را محافظت کنیم؛ وجودمان از علمِ خدا بجوشد. این فرازهای مبارک، دانشگاهِ حِلم‌اند.

👑 «وزیرِ ایمان: حِلم و رِفق»

ایمان، وزیر می‌خواهد؛ بهترین وزیرِ ایمان، «علم» است و بهترین وزیرِ علم، «حِلم» است؛ و بهترین وزیرِ حِلم «رِفق» است—و چه زیباست رِفق: لطیف و نرم؛ و برای رِفق، «مدارا» و «لین» وزیرِ بهتری است. حضرت رسول اکرم(ص) عظمتِ علم و ایمان و حِلم و رِفق و لین را به ما آموزش می‌دهند. آری انسان، در آن اوجِ قدرت—در آن اوجِ اقتدار، توانایی و دانایی—نه ضعف و زبونی و جهالت؛ بردباری می‌ورزد، از خود نرمی نشان می‌دهد، مدارا می‌کند. این «رفاقت»ی است عظیم با کلِّ جهانِ هستی. انسانِ حلیم یعنی انسانی که می‌خواهد کلِّ این جهانِ هستی را با اخلاقش اصلاح نماید؛ رفاقتی عظیم را با خودش آغاز نموده است. انسان اگر معدنِ علم باشد و صاحبِ حِلم نباشد، آن معدنِ علم نابود می‌شود، به آتش کشیده می‌شود. پس کسی که صاحبِ حِلم شد—یعنی با خودش رفاقت نمود—آنگاه با جامعه، و آنگاه با کلِّ جهانِ هستی رفاقت می‌کند؛ روحِ نرمی است؛ آسایش برای جهانِ هستی می‌شود؛ به جهانِ هستی آرامش تزریق می‌کند؛ جهانِ هستی را از وحشیّت نجات می‌دهد. حِلم نباشد، انسان از بدترین گزندگان، بد و بدتر می‌شود؛ هم گزنده می‌شود، هم درنده می‌گردد؛ صاحبِ چنان خوی و خصلتی می‌شود که حیوان‌ها در برابرش زبون می‌مانند. آری، این «حِلم» نوعی «استخدام» است: کلِّ نیروهای جهان را انسانِ حلیم—نه به قصدِ انتقام، بلکه به قصدِ اصلاح—قیام می‌کند؛ در اوجِ توانایی بردباری می‌کند تا اصلاح کند؛ تا کلِّ این نیروهای جهان را در خدمتِ بندگیِ خدا به کار گیرد. شخصِ حلیم زغال را به الماس تبدیل می‌کند—این کارِ انسانِ حلیم است؛ از ضایعات طلا استخراج می‌کند؛ ضایعات و زباله را به حالِ خود رها نمی‌کند؛ با اخلاقش معجزه می‌کند. آری، وزیرِ ایمان «حِلم» است: اگر ایمان می‌خواهد ورزیده گردد، باید با «علم» ورزش کند، زور و بازوهای ایمان خودش را نشان دهد؛ اگر علم می‌خواهد ورزیده شود، باید صاحبِ حِلم شود—زوربازوی علم با حِلم آشکار می‌شود؛ آن انرژیِ عظیمِ علم با حِلم ظاهر می‌شود. انسانِ حلیم است—عالمِ حلیم—که می‌تواند با «حِلم»ش در این جهانِ هستی معجزه کند؛ چنان از خود بداعت و نوآوری به ظهور برساند که دیده‌ها و دل‌ها را به تعجّب وادارد. با مدارا و ملایمت، حِلم ورزیده و توانا و محکم می‌شود؛ و اگر رفق می‌خواهد ورزیده شود، باید که نرم شود، لطیف شود تا بتواند به آن اوجِ اوج برسد. پس «حِلم» توانایی‌های علم را به ظهور می‌رساند؛ علم را با تمام ابعادش به نمایش می‌گذارد؛ این حِلم است که رمزِ شکافتنِ علم است؛ «انرژیِ هسته‌ایِ علم» تنها با حِلم آزاد می‌شود؛ انرژیِ هسته‌ایِ جسم و جانِ ما، عقل و مکارمِ ما، بسته به حِلم است. آن‌هایی که به دنبالِ نیروهای ماوراء می‌گردند، راهش—دروازه‌اش—«حِلم» است؛ اگر از این دروازه بگذریم به آن نیرویِ بی‌منتها دست پیدا می‌کنیم. این حِلم است که جانِ جهل را می‌گیرد. اگر حِلم نباشد، «جهل» است که جانِ آدمی را خواهد گرفت. رسولِ خدا(ص) فرمودند: سه چیز اگر در کسی نباشد، عملِ او «قیام» نمی‌کند—به استواری نمی‌رسد. عمل، تنها آن کسانی استوار و محکم است که به این سه خصلت مُزیَّن باشند: باید صاحبِ «وَرَع» گردد تا او را از معصیتِ خدا دور دارد—وَرَع یعنی فرار از معصیت؛ صاحبِ آن قوّه و قدرتی باشد که از گناه بگریزد؛ این حال‌وهوا او را از معصیتِ خدا دور می‌کند. دومین خصلت، صاحبِ خُلقی گردد که بتواند با مردم «مدارا» کند. و سومین، صاحبِ «حِلم» گردد تا بتواند «جهلِ جاهل» را دور کند. رمزِ مسئله این بود: اگر می‌خواهیم عمل‌مان استوار باشد، باشکوه گردد، رو به رشد باشد، ناچار هستیم خودمان را به این سه خصلت مُزیَّن کنیم. اگر صاحبِ این سه خصلتِ نیکو نباشیم، عمل‌مان پژمرده خواهد شد؛ هر عملی که داشته باشیم فرو خواهد ریخت—دوامی نخواهد داشت. اولین خصلت «وَرَع»—که همان فرار از گناه است؛ دومین خصلت، رمزِ «مدارا با انسان‌ها» را پیدا کند—با انسان‌ها مدارا کند؛ و سومین خصلت، «حِلم» که می‌تواند «جهل» را از خود دور کند؛ حِلم است که جهل را از انسان دور می‌کند؛ اگر انسان عالم و دانشمند هم باشد و صاحبِ حِلم نباشد، «جهل» او را خواهد کُشت.

🛡 «قلعهٔ حِلم در برابرِ جهل»

مولا امیرالمؤمنین(ع) چه زیبا فرموده‌اند: «چه عالمانی که جهل آن‌ها را به قتل رساند.» این چه عالمانی بودند؟ آیا مجهّز به حِلم نبودند؟ آری، صاحبِ حِلم نبودند؛ صاحبِ حِلم اگر بودند، بر جهل غلبه می‌یافتند. «حِلم» انسان را به باغ و بهشت تبدیل می‌سازد؛ انسان به بهشتِ عبادت و بندگیِ خدا تبدیل می‌شود. این حِلم است—قلعه‌ای محکم در برابرِ جهل. آری، جهل چنان تیز است، چنان نافذ است که از دلِ علم هم می‌گذرد؛ مگر این‌که به سپرِ حِلم مجهّز باشد. صاحبِ حِلم شد، جهل را شکست می‌دهد؛ در میدانِ مبارزه میانِ عالم و جاهل، غالب است، غلبه می‌کند. اگر عالم صاحبِ حِلم نباشد، چگونه و با کدامین اسلحه باید جاهل را مغلوب کند؟ با سلاحِ علم مبارزه کند؟ اگر حِلم نباشد، نفوذ نمی‌کند، جاهل را نابود نمی‌کند؛ وقتی صاحبِ حِلم شد، جانِ جاهل را می‌گیرد. در میدانِ مبارزه میانِ عالم و جاهل، اگر عالم ملاحظه نکند و به جاهل حمله کند، شکست می‌خورد؛ با جاهل باید با «حِلم» مبارزه نمود. وقتی انسان می‌خواهد از نجاست فرار کند، چگونه فرار می‌کند؟ خود را به نجاست نمی‌اندازد؛ کاری می‌کند که دامنِ پاکش آلوده به نجاست نگردد. عالم نیز چنین باید زیرکی کند؛ «حلیم» باشد؛ به جاهل رو ندهد تا با او رودررو گردد. آری، در میدانِ مبارزه میانِ عالم و جاهل اگر حِلم نباشد، جاهل غلبه می‌کند. این «حِلم» آغوشی گرم برای عاقلان و سپری محکم برای جهلِ جاهلان است، و مانعی است محکم در برابر هرگونه لعاب و چرکِ جهل—دیگر ساحتِ مقدّسِ عالم را آلوده نمی‌سازد.

⚖️ «حِلم و عزّت‌افزایی»

علم، تجارتِ عزّت است—تجارتِ جاه و جلال است. انسان خیال می‌کند اگر بردباری کند—بعضی‌ها خیال می‌کنند اگر بردباری کنند—شکست می‌خورند: وقتی به قدرت می‌رسند، وقتی انتقام نمی‌گیرند، خیال می‌کنند شکست خورده‌اند؛ در حالی که چنین نیست. اگر سه چیز را انسان انجام دهد، به ظاهر زیان می‌کند، امّا باطنش «منفعتِ محض» است. امام محمد باقر—باقرِ آلِ محمد—می‌فرماید: «سه چیز است که نمی‌افزاید بر شخصِ مؤمنِ مسلمان مگر عزّت.» یعنی سه چیز است که فقط بر عزّتِ انسان‌ها می‌افزاید: یکی از آن‌ها گذشتن از کسی است که به او ظلم نموده است—می‌تواند انتقام بگیرد، گوشش را بپیچاند، این قدرت را دارد، امّا می‌گذرد؛ چرا؟ می‌خواهد اصلاحش کند، راستش کند؛ می‌خواهد دیوارِ بندگیِ خدا را بالا ببرد، نه خودش را. و دومین خصلت: کسی را که او را محروم ساخته است، به او «بخشش» کند—زیان نمی‌کند؛ چرا که خدای عزیز به او عزّت خواهد داد؛ خصلتی خدایی از خود نشان می‌دهد؛ او را محروم ساخته، می‌تواند تقاص کند، امّا به‌جای انتقام، به او می‌بخشد، و این بخشش باعث می‌شود خدا عزّتش را به او برساند؛ او را عزیزِ دوران گرداند. و سومین خصلت: «صلهٔ ارحام» کند با کسی که از او بریده است؛ ولی آن شخص به او وصل می‌شود؛ این وصال، محرومیت و ذلّت نیست—عزّتِ محض است. هرچقدر چنین حلیم باشد، متواضع گردد، بخشنده باشد، صله بکند، خدا بر عزّتِ آن شخص می‌افزاید. خداوند بر هدایتِ هدایت‌یافتگان می‌افزاید—این سنّتِ خداست؛ این قانونِ خداست؛ نمی‌شکند؛ شکوفا می‌شود؛ چرا که خدا او را شکوفا می‌کند؛ به اوجِ عزّت و توانایی می‌رساند. پس «حِلم» عاملِ عزّت‌افزایی است—از انسان نمی‌کاهد؛ بلکه بر عزّت و جاه و جلال و اقتدارِ او می‌افزاید؛ مقامش را بالا می‌برد. چرا؟ چون خدا این‌گونه خواسته؛ چون او افزاینده است؛ چون معامله با الله است.

🧭 «تحلّم: نقشِ حِلم را بازی کن»

من که «حلیم» نیستم، چه کنم؟ من که نمی‌توانم بردباری بورزم، چه کنم؟ «نقشِ حِلم» را باید بازی کنم؛ اگر آن را بازی کنم، به جانم خواهد رساند؛ خداوند آن را به من خواهد رساند. انسان اگر به دنبالِ «ناصِری» است—به دنبالِ کسی/چیزی است که به او یاری رساند—«حِلم» بهترین یاری‌کننده است، چون خدا این «یار» را در دلِ آدمی کاشته است؛ حِلم یک قوّهٔ الهی است در جانِ آدمی؛ باید که به کار گرفته شود—در دلِ انسان محبوس است؛ باید آزاد شود، به کار گرفته شود. امام صادقِ آلِ محمد(ص) چنین فرمودند: «و اگر نمی‌توانی «حلیم» باشی، پس خودت را به حِلم بزن.» اگر نمی‌توانی بردباری بورزی، پس تمرینِ بردباری کن؛ «تَمارُض»؟ نه—«تَحَلُّم»: تظاهر به حِلم کن؛ نقشِ حِلم را بازی کن. این «ریا» نیست—ریابردار نیست؛ کسی که می‌خواهد نقشِ حِلم را بازی کند و خود را «حلیم» نشان دهد، این ریا نیست؛ بلکه تمرینِ حِلم است؛ می‌خواهد به خصلتی از خصایصِ نیکو مُزیَّن شود. وقتی بازیِ حِلم را شروع نمود، نقشِ حِلم در جانِ او می‌ماند و خارج نمی‌شود. همان‌طور که «علم به تَعَلُّم» است، «حِلم» نیز به «تَحَلُّم» است؛ باید که حِلم را یاد بگیریم؛ با تمرینِ حِلم نمودن زمینه‌سازی کنیم تا حِلم در جانِ ما راه‌اندازی شود—نوعی فراخوانی برای بندگیِ خواست.

💎 «حِلمِ باحیا: اکسیرِ عشقِ الهی»

امام سجاد(ع)، آن نورِ خدا، سخنِ عجیبی دارند دربارهٔ حِلم—انسان را به گفتن وامی‌دارد. می‌فرماید: «همانا آن شخصی که هنگامی که خشمگین می‌شود، حِلم می‌ورزد، مرا به شگفتی می‌اندازد؛ یا من چنینم: چقدر آن مردی را که هنگامِ خشم حِلم بورزد دوستش دارم.» یعنی چنان دوستش دارم که عاشقش می‌شوم، شیفتهٔ او می‌شوم؛ به شگفتی درمی‌آیم از کارِ او—از حِلمِ او هنگامِ غضبش. یعنی هرکس می‌خواهد محبوبِ درگاهِ اهل‌بیت شود، «حِلم» یکی از آن کارهاست؛ هرکه می‌خواهد در جوارِ اهل‌بیت قرار گیرد، «حِلم» بهترین فرصت است—بهترین راه و راه‌نماست. حِلم، بذرِ زیبایی و محبّت است که انسان را محبوبِ محبوبانِ خدا می‌کند؛ بالاتر از آن، «حُبّ خدا»ست که خدای علیم و عظیم شخصِ حلیم را دوست می‌دارد—عاشقِ انسانِ حلیم است. یک شرطِ خاص دارد این دوست‌داشتن: شرطش این است که «حِلم با حیا» آمیخته گردد؛ «همانا الله عزّوجل دوست می‌دارد—می‌دارد—حلیمِ باحیا را.» انسانی که باحیا شد و در عینِ حال «حلیم» گشت، خدا عاشقِ چنین شخصی می‌گردد. پس «معجونِ حیا و حِلم»، اکسیرِ عشقِ الهی است؛ هرکه می‌خواهد «هفت شهرِ عشق» را در یک گام بپیماید، راه باز است—کافی است «حیا» را با «حِلم» درآمیزد تا شاهدِ شکفتی‌های آن شود. «حیا و حِلم» یعنی دو بالِ عشقِ الهی برای پریدن به درگاهِ الهی؛ هرکه حیا و حِلم را در خود ایجاد نمود، در آغوشِ عشقِ الهی مقیم گشت. «حِلم»، عزّت و شرفِ الهی است—این سخنِ زیبا سخنِ رسول‌الله محمد مصطفی(ص) است: «هرگز خداوند کسی را به خاطرِ نادانی عزیز نگردانیده است»—یعنی محال است انسانِ جاهل به عزّت برسد—خدایش نمی‌گذارد؛ و محال است انسانِ حلیم با حِلمش خوار و ذلیل گردد—چون خدایش نمی‌گذارد؛ و هرگز کسی را به خاطرِ بردباری «خار» نساخته است. «عزّتِ ظاهریِ نادانان»، «تسویلِ عزّت» است—اصلاً عزّت نیست. هرکه به جاهلان خدمتی کند، در برابرِ آن‌ها تواضع کند—یعنی نمایش می‌دهد، چابلوسی می‌کند، خام‌فروشی می‌کند؛ «عزّتِ ظاهریِ نادانان» به یقین «تسویلِ شیطان» است—تسویلِ عزّت است؛ نقابی از عزّت به خود زده و خود را پنهان ساخته؛ «جهلِ جاهل» از پشتِ آن نقاب ظاهر می‌شود و او را رسوا می‌کند و خوار و ذلیلش می‌سازد؛ تنها تشنگانِ جهل به سویِ همان «تسویل»—تسویلی که از ذلّت و از جهل برای خود ساخته است—می‌پرند و حرکت می‌کنند. نادانی، ذلّتِ محض است و بردباری، عزّتِ محض. هرکه «نادان» را عزیز دارد، از آن نادان «نادان‌تر» است. پس در اوجِ قدرت و اقتدار—نه گذشتِ منفعلانه، نه سکوت از سرِ ناتوانی—بلکه از رویِ «حِلم»: این «حِلمی» که یک انتخابِ راهبردی است؛ یک استراتژیِ مَدِنی، به‌روز و جهانی است. این حِلم، یک «ملکهٔ نفسانی» است—رویاننده، شکوفاننده، آزادگر. این حِلم به‌مثابهٔ یک «سامانه» برای مدیریتِ جامعهٔ متعالی است. این حِلم، «استخدامِ تمامِ توانایی‌ها برای خدا»ست؛ حِلم یعنی امکانِ گذشت از فضیلتی فردی به قدرتی بالاتر؛ حِلم یعنی ابهتِ جهانی و رازِ فرّه‌مندی. «حِلم» به‌مثابهٔ یک «سلاحِ راهبردی» است در برابرِ جهل—سلاحی کاری و غالب—even در زمینِ علم. این حِلم، «معجزه‌گر» است؛ حِلم یک پدافندِ مؤثّر در برابرِ ترفندهای جهل، و «تَحَلُّم» یعنی «تعلیمِ راهبردیِ حِلم»، یعنی «حِلم‌اندوزی». حالا نتیجهٔ این جلسه: چند درسِ راهبردی و عملی—چه کنیم؟ ما «حِلم» را فهمیدیم؛ حال چه کنیم؟ باید با حِلم تبدیل به «قلعهٔ محکم» شویم، به «اقتدارِ درونی» برسیم. چگونه؟ در برابرِ ظلم بایستیم؛ در حق‌جویی جدّی باشیم؛ «مظلوم» نباشیم؛ ظلمِ ظالم را همراه با خودش بشکنیم؛ امّا پس از شکستن، در اوجِ توانایی «حلیم» باشیم؛ عدالت را مراعات کنیم. باز چه کنیم؟ زبان‌مان را در دفاع از حق قدرت ببخشیم؛ بر دشمنان با اقتدار پیروز گردیم—با عزّت و قدرت و مُصلحانه، نه به قصدِ انتقامِ شخصیانه؛ نگرشِ دیگران را با تدبیرِ الهی درهم بکوبیم؛ خدا را یاد کنیم؛ رضایتِ او را در نظر بگیریم. باز چه کنیم؟ در برابرِ هر ستمگری «قاطع و قدرتمند» باشیم؛ دروغ را با روشنگری بی‌اعتبار کنیم؛ این قدرت را داشته باشیم که بتوانیم دروغ را شکست دهیم؛ در برابرِ تهدیدات، خودمان را ایمن و مصون بسازیم.

🌿 «پایه‌های سلوکی و کنشِ نیک»

در این چند درس آموختیم که انسان می‌تواند خودش را به «بهشتِ درون» برای کلِّ جهانیان تبدیل سازد—صاحبِ خُلقِ متعالی باشد. چند رازَش این است: در اوجِ قدرت و عزّت و توانایی و دانایی، در برابرِ خیانت‌ها «خیرخواه» باشد؛ در برابرِ کسی که او را رها نمود، به او «نیکی» کند؛ کسی که او را محروم ساخته است، به او «بخشش» کند؛ کسی را که با او قطعِ رابطه کرده است، به او «بپیوندد»؛ کسی که با او عیب‌جویی کرده است، از او به نیکی یاد کند؛ و «سپاسگزارِ نیکی‌ها» باشد؛ از «بدی‌ها» چشم بپوشد. حال می‌توانیم چند «پایهٔ سلوکی» برای خود بسازیم: مانند بارانِ پربرکت، با بخشش باشیم و بر همه بباریم؛ هرکسی به لیاقت، سهمش را از ما خواهد گرفت؛ در اوجِ قدرت، «فروتن» و «بخشنده»؛ پاسخِ بدی‌ها را با «خوبی»—همیشه «کنشگر» باشیم؛ از خطاهای دیگران به نیکی بگذریم؛ تنها به خدا «توکل» کنیم، نه این‌که به قدرتِ خود اقتدا کنیم؛ «حلیم» و «بردبار»ی را رسمِ زندگانیِ خود قرار دهیم.

🔥 «مهارِ نفس و اثرِ اجتماعیِ اخلاق»

حال چگونه می‌توانم با «شیطانِ درون» بستیزم؟ «هوایِ نفس» را با «تخلّف از نظرِ نفس» مهار می‌کنم—هرچه نفسم می‌گوید، برعکسِ آن را انجام دهم. تنها به خاطرِ خدا خشمگین شوم—به وقتش—و به خاطرِ رضایت، تنها آرام گیرم. خود را به بردباری بزنم—«تَحَلُّم» بکنم—هرچند «حِلم» سخت باشد. چگونه بر جامعه تأثیر بگذارم؟ کافی است با «اخلاق»م معجزه کنم؛ مایهٔ «امنیت» و «آرامش» جامعه شوم؛ «دروغ» را با «راستی» بشکنم؛ «الگویِ عملیِ نیکی» را در جامعه پایه‌گذاری کنم.

درباره نویسنده

علی ساعی

ثبت کامنت
0 کامنت

نظرتون در مورد این پست چیه؟

Leave a Reply