راز فرهمندی
🌼🔆🌼مومن سکینه هستی🌼🔆🌼
🔹 جلسات شرح و تفسیر صحیفه سجادیه دعای بیستم
📅 تاریخ: 1404/07/03 – 02 ربیع الثانی 1447
✨ جلسه: مشکات نور
🎤 سخنران: استاد علی ساعی
📝 برخی موارد مطرح شده در جلسه:
فراز دعا (۹) 📜
( 9 ) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ سَدِّدْنِي لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِي بِالنُّصْحِ ، وَ أَجْزِيَ مَنْ هَجَرَنِي بِالْبِرِّ ، وَ أُثِيبَ مَنْ حَرَمَنِي بِالْبَذْلِ ، وَ أُكَافِيَ مَنْ قَطَعَنِي بِالصِّلَةِ ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِي إِلَى حُسْنِ الذِّكْرِ ، وَ أَنْ أَشْكُرَ الْحَسَنَةَ ، وَ أُغْضِيَ عَنِ السَّيِّئَةِ .
نیکی در برابر قطع و غیبت 🤝
خداوندا، مرا موفق دار تا با خیرخواهی مقابل کسانی که به من خیانت کردهاند واکنش نیکو نشان دهم؛ و با نیکی، کسی را که مرا رها کرده و بریده است جزا دهم؛ و با بخشش، کسی را که مرا محروم نموده است پاداش دهم؛ و با پیوند و ارتباط با آن کسی که از من بریده است جبران کنم. و کسی که در غیابم عیبجویی کرده است، به نیکویی از او یاد کنم و به این وسیله با او مخالفت کنم؛ و سپاسگزار نیکیها باشم و از بدیها دیده بپوشم. امام سجاد(ع) در این فرازهای مبارک ما را از قلههای حِلم بالا میبرند. این فرازهای مبارک یادآورِ صفحهٔ نیکوی حِلم است. امام میخواهد شیعیانش مجهز به این صفت نیکو و متعالی گردند؛ حِلم که یکی از صفات نیکوی پروردگار متعال است. الله خودش را با این صفت نیکو ستایش نموده است.
ستایش الهیِ حلم 🌟
صحبتِ ما در فرازهای مبارکِ صحیفهٔ سجادیه است که امامان مسیرِ حِلم را برای ما نشان میدهند؛ آن حِلمی که الله خودش را با آن ستوده است. میفرماید: به هیچوجه خداوند شما را به خاطر سوگندهای لَغوَتان مؤاخذه نمیکند، ولیکن شما را مؤاخذه میکند به خاطر آن چیزهایی که دلتان آن را کسب نمود. الله غفور است—بخشنده است—حلیم است، بردبار است. و در آیات دیگرش باز خودش را به این صفت نیکو ستوده است: «وَاللهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ». الله غنی است و حلیم است؛ آن بینیاز، حلیم است؛ در اوج قدرت است؛ بینیازِ مطلق است؛ حتی به بینیازی نیز نیازی ندارد؛ حتی به ستوده شدن نیز نیازی ندارد؛ خود را وصف میکند: الله غنی است، بردبار است؛ الله علیم است، حلیم است؛ الله شکور است، حلیم است. آن اللهِ شکور، حلیم است. الله خودش را به این صفت نیکوی حِلم ستایش میکند و انبیایش را و اولیایش را به این صفت نیکو مُزَیَّن میسازد.
ابراهیمِ آهگو و فرمانرواییِ حلم 🕯
همانا ابراهیم بسیار بسیار آهگو بود؛ حلیم بود. ابراهیم «آه» میگفت؛ یعنی نام خدا را با سوز تمام میخواند؛ او را با سوز و گداز و آه میخواند و حلیم بود. چه زیباست ابراهیمش را خداوند؛ چه زیبا میستاید: یکبار میفرماید … بار دیگر میگوید … آهگو بود؛ خداگو بود؛ خدا را با آهش میخواند و به او رو مینمود با تمام وجودش. و تمام حُجَجِ خدا نیز حلیماند؛ خدا مجهز به حِلمشان نموده است؛ حُجَجِ الهی فرمانروایانِ حلم هستند در این جهان هستی. حلیماند؛ تمام حُجَجِ خدا؛ امام زمانمان(عج) فرمانروای دوران است، صاحبالزمان است؛ با حِلم مدارامیکند؛ اگر حِلمش نبود زمین اهلش را میبلعید. امام زمانمان فرمانروایِ حِلماند؛ و تمام شیعیان حضرت نیز حلیماند و آراسته به حِلم هستند. تمام مؤمنان جهان، لوحِ نامِ «حلیم» را بر جانِ خود مُزَیَّن ساختهاند؛ تمام مؤمنان عالم مجهز به حِلماند. انسانِ حلیم سکینهٔ جهانِ هستی است. مؤمنِ واقعی آن مؤمنی است که خود را به تمام صفات نیکو مزین ساخته است؛ از جمله آن صفات نیکو، حِلم است. اگر این حِلم نباشد، علم و عقل از جانِ مؤمن رحلت میکند، فرار میکند. اگر حِلم نباشد، تمام فضایلِ مؤمن به یغما میرود، تاراج میشود. مؤمن با فراست است؛ خود را مجهز به تمام صفات نیکو ساخته است؛ از جمله با سپرِ حِلم از تمام فضایلش محافظت میکند. مؤمن عندالله مثلِ فرشتهٔ مقرّب است.
برتریِ مؤمنِ حلیم 👑
مثلِ مؤمن نزد خدا مثلِ فرشتهٔ مقرّب است؛ از این نیز بالاتر است؛ آری … این کدام مؤمن است که از ملائک نیز سبقت جسته است؟ مؤمنان نیز دارای درجهاند: مؤمنِ نیکوکار، و مؤمنِ فرشتهٔ مقرّب، و مؤمنی دیگر از آن نیز اعظمتر، و آن دیگر هم اعظم است هم اکرم است. مؤمن نزد خدا از فرشتهٔ مقرّب عظیمتر است. و هیچ شیئی در این جهانِ هستی نزد الله دوستداشتنیتر از زن و مردِ توبهکار نیست. کار تمام نشده است؛ گناهکار را تمام نکرده است؛ اگر توبه کند، اگر توبه کند، دوستداشتنیترین عنصرِ جهانِ هستی نزد خدا میشود؛ اعظم از فرشتهٔ مقرّب میگردد. مؤمن در آسمان شناخته میشود همچنانکه مرد خانوادهٔ خود را میشناسد و فرزندانش را؛ و همان مؤمن نزد خدا از فرشتهٔ مقرّب نیز گرامیتر است. مؤمن باغِ حسنات است؛ به تمام زیورها مجهز است. مؤمن فقط رضای خدا را در نظر میگیرد؛ اهلِ انتقام نیست؛ بدی را در اوجِ قدرت به نیکویی جواب میدهد؛ پس محضِ این است که از فرشتگان پیشی میگیرد؛ مجهز به معالیِ اخلاق است؛ مؤمن باغِ حسنات است.
باغِ حسنات؛ مثلِ آبِ طَهور 💧
مؤمن وقتی آرزو میکند که کار نیکویی انجام دهد، فقط آرزو میکند، نیت میکند؛ اگر فقط نیت کند و انجامش ندهد، خدا برای او حسنهای مینویسد؛ و اگر انجام داد، برای او ده برابرش میکند. یعنی مؤمن باغِ حسنات است. خدا به دنبالِ بهانهای است که نیکوییها را در دلِ مؤمن بپروراند، تکثیر کند، مؤمن را به کِشتزارِ خود تبدیل سازد. مثلِ مؤمن مثلِ آب است؛ حیات و صفا میبخشد؛ بدیها را از بین میبرد؛ خستگیها را میزداید؛ تنبلیها را میگیرد؛ خواب را میزداید؛ هرچه غبار است، مؤمن میگیرد؛ به دلها صفا میبخشد. مثالِ مؤمنِ مخلص مثلِ آب است؛ پس عصارهٔ جانت را نزدِ الله تعالی در تمام طاعاتش مثلِ صفای آب قرار ده؛ مثلِ آن آبی که از آسمان میبارد، و الله آن نازلشده از آسمان را «طَهور»—پاک و تمیز—نامیده است. پس قلبت را با تقوا تطهیر کن و با یقین؛ زمانی که اَعضا و اندام خود را با آبِ پاک میکنی، وقتی سراغ آب میروی، با تقوا و یقین روح و جانِ خود را طاهر کن. مثلِ آب شو؛ از آسمان ببار؛ بارانِ الهی شو؛ بر خلقِ خدا ببار و خُرّمشان گردان. این مؤمن است. مؤمن حلیم است؛ سکینهٔ جهان است؛ عالمِ آرامشِ جهانِ هستی است؛ بر جانها امید میبخشد، صفا میبخشد. مؤمن پیشرفتهترین و مجهزترین عنصرِ جهانِ هستی است. مؤمن با کلِّ زیباییها و آیات و حسنات رو به خدا میکند؛ با تمام آرایشها، خود را متوجهِ پروردگارِ متعال میسازد. مؤمنِ حقیقی به تمام زیورها آراسته است؛ مؤمنِ بهمعنای واقعی همان عنصرِ بهتکاملرسیده است؛ مؤمنِ مخلص، مؤمنِ واقعی، آن کسی است که به تکامل رسیده است؛ تمام اندامِ خود را به اوجِ زیباییاش رسانده است. مؤمنِ واقعی مثلِ پدر و مادر است؛ بر خلقِ جهان برادرِ وفادار است؛ تشنگیها را مثلِ آبِ گوارا میزداید؛ صفا میبخشد، جان میدهد. مؤمن ضامن و ناظمِ جامعه و جهان است. مؤمن، رفتارش، عکسالعملش، اصلاحی است، تربیتی است، تنظیمی است؛ به هیچوجه انتقامی نیست؛ فقط رضای خدا را در نظر دارد و به آن عمل میکند. مؤمن خشمش را به زیبایی مهار میکند؛ مؤمن عیوبِ دیگران را فاش نمیکند؛ زبانش را نگه میدارد؛ انتقامِ زبانی نمیگیرد؛ نیشِ زبانی نمیزند؛ بردبار و خویشتندار است؛ فقط رضای خدا را در نظر دارد؛ چراغِ خداست و میدرخشد و لحظهای از این درخشش باز نمیماند. اگر این حِلم از انسان گرفته شود، انسان کور میشود؛ حتی علم نیز بدون حِلم کور است، بدون دیده است؛ هرچند علم خودش نور است، اما بدون حِلم کور است. عالم نیز چنین است؛ عالم باشد و حلیم نباشد، کور است؛ راه به جایی نمیبرد؛ قدرتِ پرواز نخواهد داشت. این حِلم است که او را به پرواز درخواهد آورد. حِلم با صبر متفاوت است: صبر به هنگام مصیبت—زمانی که میخواهد سوارِ طاعت شود—صبورِ طاعتِ خدا شود و از معصیت بگریزد؛ اما حلیم، شخصی است که خودش را روحِ جانِ جامعه قرار میدهد؛ به جامعه آرامش میبخشد؛ روحِ اطاعت میبخشد؛ آنها را در برابر مصایب صبور میسازد؛ راهِ کدورت و بدیها را از آنها میگیرد؛ قاتلِ جهل است انسانِ حلیم. بدی را با بدی پاسخ نمیگوید؛ انسانِ حلیم در مواجهه با دیگران مجهز به مدیریتِ متعالی است؛ رفتارِ اجتماعیِ انسانِ حلیم نمونه است، یادگار است.
مدیریتِ متعالیِ حلیم 🌍
به زیباییِ تمام، رفتارِ خود را در جامعه و اجتماع تنظیم میکند؛ مدیریتِ متعالی دارد در رفتارِ اجتماعی، ملی و بینالمللی و بینعوالمی. انسانِ حلیم مرزی نمیشناسد. حِلم سیمایِ زیبایِ عدالت است و عدالت گواراترین طعامِ روحِ آدمی است. حِلم تفکر و تعقل را فعال نگه میدارد؛ حِلم است که باعث میشود مغزِ انسان فعال شود؛ قسمتِ خفتهٔ انسان و فرشتهایِ فرافرشتهای تنها با حِلم فعال میشود. حِلم نباشد، مغزِ فرافرشتهای و مغزِ انسانی قفل میشود، قسمتِ حیوانی فعال میشود؛ عالم هم باشد، رفتارِ جاهلانه از خود نشان میدهد. انسانِ غیرِ حلیم است؛ قفل میکند. انسانِ جامعه را مؤمنِ حلیم با حِلمش متحول میسازد؛ با رفتارش اعتماد را در جامعه تقویت میکند؛ اثرِ خاصی بر روحِ جامعه میگذارد؛ جامعه را به گوشِ شنوا تبدیل میسازد؛ به معنای واقعی، انسانِ روحِ روشنایی را در قلبِ جامعه برافروخته نگه میدارد. حِلم رازِ فرحمندی است؛ همان رازِ کاریزماست؛ رازِ فرحمندیِ فردی و اجتماعی و سیاسی و علمی و جهانی و بینالجهانی است. این حِلم چنان نیرویی دارد که فتح میکند بدونِ خونریزی؛ قلبها، فتحها، مرزها، تاریخ و جغرافیا و کائنات را. چرا؟ چون مجهز به حِلم است؛ مرضیِ پروردگارِ متعال است.
«حلم چراغِ خداست»—بیان صادق(ع) 🕯
خدایا، این حِلم چیست؟ معرفی کن تا بفهمیم. صادقِ آلِ محمد(ع) میفرماید: «حِلم چراغِ خداست.» در نسخهای چنین آمده است: حِلم، چراغِ الله است که صاحبش بهوسیلهٔ آن در گذرگاههای دشوارِ زندگی روشنی میگیرد. در نسخهای دیگر آمده است: یعنی حِلم چراغی است که صاحبش بهوسیلهٔ آن، برای رسیدن به جوارِ قربِ خدا روشنی میگیرد؛ یعنی حِلم بهترین چراغ برای سیر و سلوک است؛ از سنگلاخهای زندگی گذشتن و به نزدیکترین جایگاهِ قربِ الهی رسیدن. حِلم ابزارِ بسیار کاری است؛ دستنیافتنیها را برای انسان ممکن میسازد؛ حِلم به معنای واقعی بالِ پرواز است. هر عالمی باید مجهز به حِلم شود؛ این حِلم وزیرِ علم است. حِلم نباشد، عالم بییار و یاور است؛ با حِلم، عالم دارای تواناییِ خاصِ علمی است؛ کاربردی است؛ علمش مُوَقَّر است، کارگر است؛ علمش با حِلم نیرو میگیرد، اثر میدهد. بدونِ حِلم، عالم خودش نیز از علمِ خویش مَنفُوض نیست؛ بهرهای از علمش نمیبرد؛ در حضیض است. انسانی که میخواهد آن نیروی والا را به دست آورد، باید با علم، حِلم را مَمزوج کند. و صادقِ آلِ محمد(ع) میفرماید: «حِلم چراغِ خداست که صاحبِ حِلم بهوسیلهٔ این چراغ به سویِ جوار و همسایگی و قربِ خدا نایل میگردد.»
راهِ دستیابی به حلم—پنج میدان 🎓
چگونه به این حِلم دست یابیم؟ راهش، کوچهاش کجاست؟ تنها کسی میتواند صاحبِ حِلم شود که صاحبِ علم شود؛ مُزَیَّن به توحید باشد؛ علم و توحید ضمیمهٔ آدمی شود، انسان حلیم میشود. بردبارِ واقعی آن کسی است که از انوارِ علم و معرفت و توحید بهره و نیرو یافته است؛ حِلم تنها با علم و معرفت و توحید میدرخشد. اگر میخواهیم این چراغِ خدا در وجودمان بدرخشد، باید که خود را مجهز به حِلم کنیم؛ و مجهز به آن نمیشویم مگر با معرفت و توحید.
و این حِلم میگردد—بر پنج گونه میگردد—دور چهار میدان میگردد. این حِلم زمانی به انسان تزریق میگردد، چراغِ حِلم میدرخشد، که مجهز به علم و معرفت و توحید باشد و از این چهار کوچه گذشته باشد؛ امتحانِ پنج میدان را گذرانده باشد تا بتواند خود را مجهز به حِلم سازد:
۱) زمانی که توانا و عزیز است، ذلیل شود؛ عزیز است اما خارش کنند، ذلیلش کنند، اما جابهجا نشود—سخت است، به خدا سخت است؛ چون نگینش خیلی گرانبهاست؛ کسی که به آن نگینِ حِلم میخواهد دست یابد باید فاتحِ این پنج میدان شود.
۲) با اینکه صادق است، راستگو متهم شود؛ دروغگویش خوانند.
۳) زمانی که به سویِ حق میخواند، دعوت میکند، او را—دعوتش را—سبک بشمارند؛ به حق دعوت میکند اما او را سَبُک و سخنش را بیاهمیت میشمارند؛ اما او دعوت به حق میکند و خسته نمیشود.
۴) بدون اینکه جرمی داشته باشد، اذیت میشود؛ آزار و اذیتش میکنند؛ بیهیچ حُرمی، بیهیچ گناهی ناراحتش میکنند؛ دلش را میشکنند؛ حالش را میبرند.
۵) و پنجمین میدان: یعنی اگر کسی میخواهد بداند حلیم است یا نه، در این پنج میدان خود را آزمایش کند: زمانی که میخواهد حق را طلب کند، با او مخالفت میشود.
این پنج میدان. امام میفرماید: زمانی که تمام این پنج میدان را فتح نمودی، پس اگر در هر یک از این موارد برباری کنی، راهِ راست را یافتهای؛ به حِلم رسیدهای. امام چه سفارشِ عظیمی میفرماید: میخواهی با نادان برخورد کنی؟ پس از او دوری کن؛ از او اِعراض کن؛ روی بگردان؛ به نادان عکسالعمل نشان نده؛ جوابش را ترک کن؛ جوابش را مبادا بدهی. انسانِ حلیم این است: زمانی که با سفیه برخورد میکند، از او اِعراض میکند؛ سفیه به او طعنهای میزند، اما او از آن اِعراض میکند، جوابش را نمیدهد. زمانی که این کار را کردی، جماعت یار و یاورِ تو میگردند؛ یعنی زمانی که با جاهل برخورد ننمودی و از او دور شدی، جماعت به تو روی میآورند. یعنی اگر با آن سفیه برخورد کنی، تو نیز منتسب به سفاهت میگردی. باید از سفاهتی که میشود گذشت—گذشت—مگر آنکه مجبور به پاسخگویی شود.
دوری از سفیه؛ مَثَلِ زمین 🌾
حال، شخصی خود را به جاهل و سفیه نمیبازد. عجب! این مثال شاهکاری است؛ این مثالِ صادقِ آلِ محمد است. یعنی سفارشِ اصلیِ امام صادق(ع) این است: سعی کن از سفیهان دوری گزینی؛ اگر با سفیهان محاربه کنی، گویا که تو هیزم بر آتشِ سفیهان میاندازی—عجب مثالی بود—یعنی آن کسی که با سفیه برخورد میکند بر آتشِ او میافزاید؛ نهتنها نمیتواند دفاع کند بلکه خودش مغلوب میگردد. هرکه با سفیهان محاربه کرد شکست خورد—به خدا—چون «هیزمآورِ» آتشِ سفاهت میشود. امام صادق(ع) از حضرت نبی(ص) حدیثی نقل میفرمایند: مؤمن این است؛ مؤمن چون زمین است؛ منافعش از اوست و آزارها بر او وارد میشود؛ همان زمینی است که به همه نفع میرساند؛ گیاهان میرویاند؛ گلها میپروراند؛ میوهها، شهدها، عسلها به بار میآورد؛ اما تمام اذیتها بر آن میشود؛ اما باز او در ایمانِ خود راسخ است؛ میرویاند؛ خسته نمیشود.
رضای الهی و شکیبایی در سختیها 🎯
هرکس نسبت به بدیها، ظلم و سختیهای مردم شکیبایی نورزد، به رضایِ اللهِ تعالی نمیرسد. پس ارزشِ معامله دارد؛ چرا که بالِ پرواز میشود؛ انسان را به جوارِ پروازِ خدا میرساند. اللهِ تعالی چه عجب امتحانی پیش رویِ جماعت نهاده است؛ رضایتِ خود را آمیخته به تحملِ سختیهای مردم نموده است.
بعثت بر محور حلم؛ دعای پایانی 🕊
باز از حضرت حدیثی نقل میفرمایند: حضرت رسولالله(ص): «من برای حِلم به مرکزیت برانگیخته شدهام؛ من برای حِلم جایگاهم مرکز است؛ و من معدنِ علم هستم—برای علم معدن هستم—و برای صبر مسکن هستم، خانهٔ آرامش هستم. و حقیقتِ حِلم آن است: از کسی که به تو بدی نموده است و مخالفت نموده، در حالیکه تو تواناییِ انتقام داری، بگذری و عفوش کنی.» امام صادق(ع) در ادامه دعای زیبایی میآورند—عجب دعایی است این دعایِ صادقِ آلِ محمد:
الهی …
«خداوندا، فضلِ تو گسترده است—در نهایتِ گستردگی است. خداوندا، حِلمِ تو عظیمتر و عظیمترین است. خداوندا، حِلمِ تو چنان عظیم است که مرا به خاطرِ عملم مؤاخذه نمیکنی؛ چنان عظیم است حِلمِ تو که به خاطرِ خطاهایم مرا ذلیل نمیسازی. الهی …»
نظرتون در مورد این پست چیه؟