جام جان

راهبرد سیاست جسم و جان

راهبرد سیاست جسم و جان

- اندازه متن +

🌼🔆🌼تجهیز و تکریم جان🌼🔆🌼
🔹جلسات هفتگی شرح و تفسیر صحیفه سجادیه (دعای بیستم)
📅 تاریخ: 1404/06/07 – 07 ربیع الاول 1447
✨ جلسه: مشکات نور
🎤 سخنران: استاد علی ساعی


📝 برخی موارد مطرح شده در جلسه:

توجه فرمایید چون متن پیش رو از به صورت تبدیل سخنرانی به متن بوده است ممکن است برخی آیات یا احادیث اشتباه وارد شده باشد، از این جهت پیشنهاد میشود برای صحت سنجی حتما به خود فایل صوتی یا ویدویی سخنرانی مراجعه فرمایید.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ أَبْدِلْنِي مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمحَبَّةَ ، وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْيِ الْمَوَدَّةَ ، وَ مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَةَ ، وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَيْنَ الْوَلَايَةَ ، وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِي الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ ، وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِينَ النُّصْرَةَ، ، وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِينَ تَصْحِيحَ الْمِقَةِ ، وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِينَ كَرَمَ الْعِشْرَةِ ، وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِينَ حَلَاوَةَ الْاَمَنَةِ الْاَمَنَةِ
( 8 ) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اجْعَلْ لِي يَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي ، وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِي ، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِي ، وَ هَبْ لِي مَكْراً عَلَى مَنْ كَايَدَنِي ، وَ قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِي ، وَ تَكْذِيباً لِمَنْ قَصَبَنِي ، وَ سَلَامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِي ، وَ وَفِّقْنِي لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِي ، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِي .
( 9 ) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ سَدِّدْنِي لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِي بِالنُّصْحِ ، وَ أَجْزِيَ مَنْ هَجَرَنِي بِالْبِرِّ ، وَ أُثِيبَ مَنْ حَرَمَنِي بِالْبَذْلِ ، وَ أُكَافِيَ مَنْ قَطَعَنِي بِالصِّلَةِ ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِي إِلَى حُسْنِ الذِّكْرِ ، وَ أَنْ أَشْكُرَ الْحَسَنَةَ ، وَ أُغْضِيَ عَنِ السَّيِّئَةِ .

ورود به شرح دعای بیستم صحیفه سجادیه (فرازهای ۷، ۸، ۹) 📜

امام سجاد علیه‌السلام در فرازهای مبارک هفت و هشت—ما را از عَرْش… و ما را از پَرِش به عرش خدا می‌رساند؛ یک سیر و سلوک کامل است در «سیر إلی‌الله». اوّل در فراز هفت، انسان را بهشت‌بَرین تبدیل می‌سازد. این دعا و اجابتش این است که انسان به فردوسِ بهشت تبدیل می‌گردد، به باغ رضوانِ خدا نزدیک می‌شود؛ و در فراز بعدی، در فراز نُه انسان را مجهّز می‌سازد، تیز می‌سازد، به قلعهٔ محکمی تبدیل می‌شود؛ یعنی اگر این دعا اجابت شود، انسان قلعهٔ نفوذناپذیری می‌شود—قلعه‌ای بسیار محکم و مقاوم و تیز و خروشان؛ قلعه‌ای که زنده است، هم محکم است و هم کارا و عمل‌گراست؛ می‌تازد، کنش‌گراست، پیش می‌رود، بر هر مشکلی غلبه می‌کند استوار و راسخ؛ و در فراز نُه، دراوجِ قدرت و تواناییِ نرم و لطیف می‌شود.

امام ما را آموزش می‌دهند: تبدیل به بهشت برین شو، آنگاه خود را مثل قلعهٔ محکم استوار ساز، خود را به اوج اقتدار برسان؛ و در آن اوج اقتدار نرم و لطیف شو. امام اصولِ «سیاستِ باطنی» را برای ما آموزش می‌دهند—سیاستی روحانی: من چگونه روحم را سیاست کنم؟ اصولِ سیاستِ ملکوتی را برای ما آموزش می‌دهند تا بتوانیم در این جهان هستی سیاست ملکوتی را جاری سازیم، سیاست ملکوتی را در جانِ خلق پیاده نماییم. این دعاها رمز و رازِ صفاتِ یارانِ آقا بقیّة‌الله الأعظم روحی فداه است.

اللهم صلِّ علی محمد و آلِ محمد.

یار صدیق امام؛ راهبردهای تجهیز ظاهر و باطن 🛡🌿

یعنی «یار صدیقِ امام» چگونه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ کافی است نظری جامع به فرازهای هفت و هشت و نه بیندازیم: راهبردِ «انسانِ مُکَرَّم» در تجهیزِ ظاهر و باطن—انسان هم باید تجهیز شود و هم تکریم؛ انسانِ صاحبِ فضائلِ انسانی است؛ هم باید محکم شود، هم باید مُکَرَّم شود. و از طرف دیگر، امام رازِ غلبهٔ معروف بر منکر را برای ما آموزش می‌دهند: چگونه من امر به معروف کنم، نهی از منکر کنم و تأثیرش را شاهد باشم؟ این است: باید قدرتم را به اوج برسانم، قدرتم را اثبات بکنم؛ خلائق بدانند من در اوج اقتدارم و این نرمی و این تواضع من نه از روی ضعف است بلکه از روی بزرگواری است، استواری است. من می‌خواهم صفات پروردگار متعال را برای شما بنمایانم: همان أشدّ المعاقبین که توانای مقتدر است، أرحم الراحمین است؛ من می‌خواهم هم أشدّ المعاقبین شوم و هم أرحم الراحمین؛ این است که می‌توانم معروف را در جان‌ها جاری سازم؛ هم به اقتدار سیاسی برسم و هم اعتبار اجتماعی بیابم؛ با مکارم اخلاق تا بتوانم کلِ این جهان—باطنِ این جهان—را مدیریت بکنم. رازهای مدیریتِ جان و جهان است این دعای مبارک، دعای ۲۰ صحیفهٔ سجادیه: نه برای ادارهٔ این «تن»، بلکه برای ادارهٔ این جهان است—جان.

جمع‌بندی پیش از مباحث تازه؛ راهِ رفع عیوب و زینت به کمالات 🧭

قبل از ورود به مباحث جدید، یک جمع‌بندی نسبت به مطالب قدیم داشته باشیم
چگونه برسم به آن مقاماتِ والا؟ من که غرقِ عیوبم، چگونه می‌توانم خودم را مزیّن بکنم، مُکَرَّم بکنم، مجهّز بکنم؟ نمی‌توانم؛ باید اوّل رفعِ عیوب بکنم؛ آنگاه وجودم را مزین سازم. وقتی من در جان، در زایشگاهِ عیوب خوابیده‌ام، از جانم عیوب زاده خواهند شد؛ اوّل باید از این زایشگاه خودم را خارج سازم؛ این بستر—این مزرعهٔ عیوب—را ترک کنم تا بتوانم از جانم گل را برویانم. کجاست آن بستر، آن زایشگاهِ عیوب؟ همان جهل است که از آن غافلیم؛ همان جهلی است که نسبت به آن، جهل داریم! باید نسبت به آن جهل علم یابیم تا بتوانیم از آن جهل بگریزیم؛ چگونه از عیب فرار کنم؟ وقتی از جهل فرار کنم، از تمام عیوب رَسته‌ام. جهل همان خرمنِ زشتی‌هاست. من که می‌خواهم چنان زیبا شوم که دیدگانِ خلائق را خیره سازم، مبهوت سازم—خبر ندارم که خودم عاملِ زشتیِ خویشم؛ من که درون جهل غوطه می‌خورم یعنی از زشتی‌ها استقبال می‌کنم. آنکه درون جهل فرو می‌رود خبر ندارد؛ یعنی آن جَهل خود را به نمایش خواهد گذاشت؛ با انواع و اقسام زشتی‌ها و پلیدی ها‌ها خود از خود وحشت خواهد نمود. در این دنیا، این ظاهرِ من پوششی است که نمی‌گذارد آن باطنم را شهود بکنم. روحِ خود، خُلقِ خود را باید جراحی کنم؛ اگر جهل را از دلم خارج بکنم و عقل را جایگزینش سازم، یعنی از تمام عیوب رَسته‌ام؛ نجات یافته‌ام به اوّلِ زیبایی رسیدم—که به انتهایش خواهم رسید.

بی‌عذری پس از روشنایی قرآن و عترت 📖

اگر از غلبهٔ جهل نجات نیابم، مَردَه‌ام؛ «ولا عذر بعد البیان». جهل—کسی که در برابر قرآن و عترت ایستاده است، یعنی در برابر خورشیدِ علم؛ هیچ عذری بعد از بیان نخواهد داشت که جهل بر او غلبه یافته است. ما خبر نداریم: در جهلِ خود مقصّریم؛ من در جهلِ خودم مقصّرم. نمی‌… باید فرار کنم؛ جهل را به آغوش کشیده‌ام؛ جهلی که ریشهٔ هر بدی است. هر مَكروهی که در این جهانِ هستی است از لانهٔ جهل بیرون می‌آید؛ از درختِ جهل می‌روید. الجهل أصلُ کلِّ شرّ. بارها باید از این جهل سخن بگوییم، به این جهل علم بیابیم، به این جهل دیگر جاهل نشویم؛ بدانیم اصلِ کلِّ شر است، ریشهٔ هر بدی است. این جهل معدنِ شرّ است. به خدا؛ جهل کجاست؟ محلّش کجاست تا من فرار کنم و به دامش نیفتم؟ خارج از قرآن و عترت همان محلّ جهل است. من که رویم را از قرآن و عترت می‌گردانم یعنی به دامِ جهل ایستاده‌ام—خبر ندارم. خارج از حریم ثَقَلَین می‌گردم یعنی داخلِ جهل‌ام. الجهل معدنُ الشر؛ هر عنصرِ خبیثی از دلِ این معدن برون می‌آید. این جهل هم «درد» است هم «درماندگی». دردآورترین درد در این جهان هستی همین جهل است؛ اصلِ کلِّ شر است؛ فسادُ کلِّ أمر است؛ فسادِ هر امری است این جهل؛

این جهل اگر بر جانِ آدمی نفوذ کند، ضرر و زیانش از سرطان و جُذام نسبت به انسان بدتر است. آن آکِلَه‌ای که به جانِ آدمی می‌افتد—روح و جانِ آدمی را می‌خورد—این جهل از آن بدتر است. أسوأُ السَّقَم است؛ زشت‌ترین بیماری است؛ عِظَمُ المصائب است—عظیم‌ترین مصیبت است. کسی که اسیرِ جهل شد یعنی به عظیم‌ترین مصیبت گرفتار شد. کسی که اسیرِ جهل شد فقیر شد؛ أفقر شد. لا فقرَ أشدُّ من الجهل

ننگِ جهل با وجود قرآن و عترت 🚫

امان از جهل بعد از علم؛ خورشید طلوع کند، انسان نابینا گردد—چه عذری دارد؟ امان از جهل بعد العلم؛ امان از ظلمتِ بعد النور؛ امان از تجاهل؛ امان از… سر به زیر برف بردن مثل من که سرم را به زیر برف می‌برم—خودم را به جهل می‌اندازم. جهل از این بدتر کدام است؟ آن جهل که با وجودِ علم، انسان از شدّت فقر می‌میرد—بدتر از آن فقیری که با وجودِ ثروت، به مرگِ قحطی می‌میرد! آیا از این فقر بدتر فقر وجود دارد؟ درونِ خورشید نابینایی—ننگ است به خدا. ما قرآن داریم، ما عترت داریم؛ جهل بر ما غلبه کند—ننگ است، رسوایی عظیم است.

مولی فریاد می‌کند از کدام جاهل؟ از جاهلِ… از عالم ناله می‌کند: «ربّ عالمٍ قد قَتَلَهُ الجهل» آن عالمی که جهلش او را به قتل رساند ما ثروت عظیمی مثل قرآن داریم؛ ثروت عظیمی مثل عترت داریم؛ پس این فقر چرا داریم؟ بَحرِی نمی‌بریم؛ درونِ این بحرِ عظیمِ علم وارد نمی‌شویم—وقت نداریم! پس کی عیوبِ خود را برطرف خواهیم ساخت؟ زمانی که عیوب خود را دَفع نمودیم، زیبایی را جذب نمودیم؛ هنرِ خدا بر لوحِ پاکِ من نقش خواهد شد؛ خدای زیبا آفرین هنرِ نابش را بر لوحِ پاک خواهد کشید؛ آن قلمِ زیبایش را بر لوحِ پاک قرار خواهد داد. به خود بنگریم، به خود بیاییم، بیدار بشویم، دیده باز بکنیم.

چند کلام از امام سجاد علیه‌السلام 🕊

امام سجاد علیه‌السلام می‌فرمایند: «إنَّ أسرعَ الخیرِ ثوابًا البرُّ»؛ پاداشِ خیر به سرعتِ تمام می‌رسد. کسی که کارِ خیری می‌کند بداند پاداش به شتابِ تمام او را در آغوش خواهد کشید. «و أسرعُ الشرِّ عقوبةً البَغْیُ»؛ و ستمگری بدیِ خاصّی است که کیفرش به سرعتِ تمام دامنِ همان ستمگر را می‌گیرد. کیفرِ ستمگری به سرعتِ تمام دامنِ آن ستمگر را خواهد گرفت. «كَفى بالمرءِ عیبًا…»—و این عیب برای شخص کافی است: اینکه به عیوبِ دیگران نظاره کند در حالی که نسبت به عیبِ خویش کور است؛ عیبِ دیگران را می‌بیند، امّا نسبت به عیبِ خود نابیناست—از این عیب بدتر، خودِ این عیب است: نابینایی نسبت به عیبِ خویش. و اینکه انسان همنشینِ خود را **بیازارد و از این عیب، بدترین عیب است که انسان دیگران را از کاری نهی می‌کند که خودش نمی‌تواند آن *ننگ* را از خود دور کند؛ دیگران را امر به معروف می‌کند، اما خودش عاملِ منکر است.

وقتی خدا خیرِ بنده را می‌خواهد 🌟

و حضرت در کلامِ مبارکِ دیگرشان می‌فرمایند: زمانی که الله تبارک و تعالی می‌خواهد نسبت به بنده خیر برساند، زَهَّدهُ فی الدنیا—او را نسبت به دنیا زاهد می‌کند؛ او را بی‌اعتنای دنیا می‌سازد؛ عشقِ دنیا را از دلِ او می‌کند؛ فَقَّهَهُ فی الدین—او را نسبت به دین فقیه می‌سازد، ژرف‌اندیش می‌سازد؛ و بَصَّرَهُ بعیوبه—و او را نسبت به عیوبش بصیر و بینا می‌کند. من عیبِ خود را می‌بینم؛ می‌شکنم—بیماری نیست؛ عینِ شفاست؛ عیبم را یافته‌ام؛ خدا به من خیرِ کثیری رسانده است. باید از این فرصت بهره بجویم؛ عیبم را برطرف بکنم تا زیبایی‌ها از دلِ من بروید. «و من أوتی هذا فقد أوتی خیرَ الدنیا والآخرة» —و به هر کس این عنایت داده شود، خیرِ دنیا و آخرت به او داده شده است.

پس خیرِ دنیا و آخرت این است که انسان نسبت به دنیا بی‌اعتنا گردد، نسبت به دینش ژرف‌اندیش باشد و عیوبش را ببیند.

تقسیم اوقات از زبان امام رضا علیه‌السلام ⏳

می‌خواهم حدیثی از امام رضایمان نقل کنم تا روحمان صفای رضوی بگیرد: «»

  • ساعتی برای مناجات با خدا: فقط با خدا باشید؛ اجازه ندهید جز ذکر و یادِ خدا واردِ حریمِ دلتان گردد.
  • ساعتی برای تأمین معاش: نه اینکه در زمانِ معاش، خدا را از یاد ببرید؛ بلکه همان تأمینِ معاش باید تبدیل به ذکر و یادِ خدا گردد—هر ثانیه‌اش به یادِ خدا.
  • ساعتی برای معاشرت با یارانِ ثقه: آن‌هایی که عیوبِ شما را می‌شناسند، متخصصِ عیوب‌اند و در باطن نسبت به شما اخلاص دارند؛ رفیقِ خالص و زلالِ شما هستند؛ تا خالصانه عیوب شما را به شما عرضه کنند.
  • ساعتی برای لذّتِ حلال: و با این ساعت، بر سه ساعتِ دیگر توانا می‌شوید.

برای نفسِ خودتان حدیثِ فقر نخوانید؛ برای خود تلقینِ فقر نکنید؛ و نیز نه تلقینِ طولِ عمر؛ چرا؟ چون «مَن حدَّثها بالفقر بَخِلَ»—هرکس برای خود حدیثِ فقر بخواند، بخیل می‌شود؛ و «مَن حدَّثها بطولِ العُمر حرِصَ»—هرکس برای خود حدیثِ طولِ عمر بخواند، حریص می‌شود.

«اجعلوا لكم من الدنیا سَهمًا من الحلال»—برای خود سهمِ حلال از دنیا قرار دهید؛ از آن بهره‌مند شوید؛ آنچه دلتان می‌خواهد اشتها کنید، بی‌آنکه مروّت را بشکنید و بی‌آنکه اسراف بورزید.
و از دنیا در راهِ دین یاری بجویید، چراکه «مَن ترکَ دنیا لدینه أو ترکَ دینَه لدنياه فلیس منا»—کسی که دنیایش را به خاطر دینش رها کند یا دینش را به خاطر دنیایش ترک کند، از ما نیست.

نکوهش بُخل و مراتب آن 💎

می‌خواهم چند حدیث دربارهٔ بُخل بخوانم تا مبادا برای خود حدیثِ فقر بخوانیم: این بخل همان دردِ بی‌درمانی است که اگر کسی به آن گرفتار شود—نعوذ بالله—از شرّش در امان نمی‌ماند.
آیا دردی درمان‌ناپذیرتر از بخل می‌توان یافت؟ نمی‌توان یافت. إیاکم والبخل—حذر کنید از بخل؛ چراکه بخل عیب و نقص و پستیِ آشکار است؛ در انسانِ آزاده رخ نمی‌دهد و مؤمن بخیل نمی‌شود؛ چون بخل خلافِ ایمان است.

و حدیثی که دل را می‌سوزاند: «مَن بَخِلَ منكم بالنفقةِ و بالجهادِ و باللیلِ (قیامِ شب)…»—فقط بخل دربارهٔ مال نیست؛ شاملِ توانایی آدمی نیز هست. مبادا نسبت به دانایی‌مان بخیل شویم؛ نسبت به جهاد فی سبیل الله بخیل شویم؛ نسبت به نماز شب بخیل شویم؛ دست‌ودل‌بازِ همه‌کس باشیم و وقتی نوبت به خدا می‌رسد بخل بورزیم! اگر نسبت به این‌ها بخیل شدیم، لااقل نسبت به «سبحان‌الله» گفتن بخیل نشویم؛ الحمدلله، لا إله إلا الله، الله‌اکبر، لا حول و لا قوة إلا بالله را ترک نکنیم.

پس در راهِ عشقِ خدا نباید بخیل شد: خودمان را خرجِ تمامِ خدا کنیم—نیرویمان، توانایی‌مان، هرچه داریم و دارایی‌مان، جوانی‌مان، حوصلۀمان، وقتمان، مقام‌مان… هرچه داریم را فدای خدا کنیم.

«فَلَمّا آتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ بَخِلوا به و تَوَلَّوا»—هنگامی که خدا از فضل خویش عطا نمود، بخل ورزیدند و روی‌گردان شدند… «ها أنتم هؤلاء تُدعونَ لِتُنفِقوا فی سبیلِ الله فمنكم من یبخَل… و مَن یبخَل فإنما یبخَلُ عن نفسِه و الله الغنیّ و أنتم الفُقراء»—و پیام آخر برای بخیلان: «سَنُیَسِّرُهُ للعُسرى»—به‌زودی او را برای دشواری آماده می‌کنیم.

اوصاف اهلِ دنیا و هشدارها 🌍

امان از اهلِ دنیا؛

—زیاد می‌خندد، زیاد می‌خوابد، زیاد عصبانی می‌شود.

  • قلیلُ الرضا—کم راضی می‌شود؛ دائماً اعتراض می‌کند؛ لا یقبلُ عُذرَ من اعتذر—عذرِ دیگری را نمی‌پذیرد.
  • كسلانُ عندَ الطاعة، شُجاعٌ عندَ المعصیة—زمانِ طاعت تنبل، زمانِ معصیت جَری‌ء.
  • أَمَلُهُ بعیدٌ و أجلُهُ قریب—آرزو دور و دراز، اجل نزدیک.
  • لا یُحاسبُ نفسَه—محاسبهٔ نفس ندارد؛ قلیلُ النَّفع؛ كثیرُ الكلام؛ قلیلُ الخوف از خدا؛ كثیرُ الفَرَحِ عند الطعام.
  • لا یشكرونَ عند الرّخاء و عند البلاء لا یصبرون.

—بدی‌های مردم را دنبال می‌کنند و خوبی‌هایشان را رها می‌کنند، همان‌گونه که مگس محل‌های فاسد را دنبال می‌کند.

یا عبیدَ السوء! مردم را بر اساس ظنّ خود ملامت می‌کنید در حالی که نسبت به بدی‌های خود یقین دارید و خود را ملامت نمی‌کنید. یا عبیدَ الدنیا! سرتان را می‌تراشید، لباستان را کوتاه می‌کنید، سرتان را پایین می‌اندازید، امّا بدی را از دلتان بیرون نمی‌کنید. شما مانند قبرهای آراسته‌اید که ظاهرشان زیباست و درونشان استخوان‌های پوسیدهمملوءةٌ بالخطایا—پر از خطاها و زشتی‌ها و عیوب.

درباره نویسنده

علی ساعی

ثبت کامنت
0 کامنت

نظرتون در مورد این پست چیه؟

Leave a Reply