Your cart is currently empty!
اگر بقای مخلوقات از خلقی به نام بقا هست پس چرا حضرت امیر (ع) می فرمایند: “کل شی قائم به”کل شی حتی بقا را شامل می شود پس چون مخلوقی به نام بقا خود نیازمند به وجود خالقی هست که به او تکیه کند پس وجودی به نام بقا نخواهد توانست که تکیه گاه دیگر مخلوقات باشد
سوال۲۷۵۹ : – اگر بقای مخلوقات از خلقی به نام بقا هست پس چرا حضرت امیر ع می فرمایند: کل شی قائم به کل شی حتی بقا را شامل می شود پس چون مخلوقی به نام بقا خود نیازمند به وجود خالقی هست که به او تکیه کند پس وجودی به نام بقا نخواهد توانست…


سوال۲۷۵۹ :
– اگر بقای مخلوقات از خلقی به نام بقا هست پس چرا حضرت امیر ع می فرمایند:
کل شی قائم به
کل شی حتی بقا را شامل می شود پس چون مخلوقی به نام بقا خود نیازمند به وجود خالقی هست که به او تکیه کند پس وجودی به نام بقا نخواهد توانست که تکیه گاه دیگر مخلوقات باشد
🌷🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🌷
#پاسخ۲۷۵۹
🌹علیکم السلام
🌼🌿 در آیه شریفه «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ » خدای عالمیان میفرماید حیات هر شیء را از آب قرار دادیم! حضرت جاعل چنین اراده فرموده اند که حیات اشیاء را به آب وابسته نمایند، این امر به این معنا نیست که خالق-نعوذ بالله- ناتوان از حیات بخشیدن به اشیاء باشد بلکه خالق به این طریق عظمت و اعتبار آب را اثبات میکند، باید دقت کنیم که حیات خود آب به خدای قادر متعال وابسته بوده، یعنی خدای «الحی القیوم» حیات بخشی آبی هستند که با همان آب به اشیاء عالم حیات می بخشند؛ و در عین حال حیات همان اشیاء به اولیت و ابتدائیت و مستقیماً به خدای اول و آخر وابسته است! و خدای علیم و اعلی حائل میان هر چیز همچنین حائل میان آب و اشیاست یعنی تا خدای قریب این ارتباط را میان آب و اشیاء برقرار نفرماید آب حیات بخش اشیا نخواهد بود، به واقع تنها خداست که حیات بخش حقیقی است!
🌼🌿تعمیم مطلب نسبت به بقاء مخلوقات با تجلی اسم مبارک الباقی جاری است، بقاء خود اسم مبارک الباقی و بقاء بخشی اش نیازمند خدای کبیر متعال میباشد پس وجود اسم مبارک الباقی و اشیاء عالم در اصل وجودشان به او باقی هستند، پس بقاء اسم الباقی و بقاء «بقا بخشی اش» و دوام و اثر بقا بخش اش تنها به او نیازمند هستند! پس اسم الباقی در فعال بودن و مخلوقات در انفعال از اثر بفاء به خدای واحد و احد نیازمندند.
رض كرد: يا امير المؤمنين، او را وصف كن كه چگونه ديدى؟ فرمود: واى بر تو اى ذِعلب، چشمها او را نديده و نمىتواند ديد به مشاهده ديدن با ديدْها، وليكن دلها او را به حقايق ايمان، كه اركان آن است، ديده. واى بر تو اى ذعلب، به درستى كه پروردگار من، در غايت لطافت است، وليكن او را به لطافت معروفه وصف نمىتوان كرد. و در نهايت عظمت و بزرگى است، وليكن او را به عظمت معهوده شرح نمىتوان كرد. و كبريايى و بزرگوارى و فرمانروايى او به منتهى رسيده، وليكن به بزرگى و پيرى متصف نمىشود. و جلالتش به اعلا مرتبه رسيده، وليكن به غلظت و گندكى وصف نمىشود. پيش از هر چيزى بوده است، به وضعى كه نمىتوان گفت كه چيزى پيش از اوست، و بعد از هر چيزى خواهد بود، به طورى كه نمىتوان گفت كه او را بعدى مىباشد. چيزها را (كه موجوداتاند) خواسته، نه به قصد تازه و آهنگى كه ديگران دارند، و همه را درك مىكند و مىيابد، نه به تدبير و كار كردن در آن، چنانچه غير او چنين مىكند. در همه چيز است، اما با آنها ممازجت و آميزش ندارد، و از آنها جدايى نيز ندارد. و ظاهر و هويدا است، نه به تأويل مباشرت كه با كسى روبهرو شود. و آشكار است، نه به آشكارايى رؤيت كه كسى او را ببيند. و دور است، نه به مسافت مكانى و نزديك است، نه به مدانات
Share with
/
دیدگاهتان را بنویسید