منظور از بازگویی نعمت، ( و اما بنعمه ربک فحدث) ،چیست و چگونه مشمول حکم ریا نمیشود ؟

23

سوال3161:
منظور از بازگویی نعمت، ( و اما بنعمه ربک فحدث) ،چیست و چگونه مشمول حکم ریا نمیشود ؟ متشکرم
🌸🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷🌸
#پاسخ3161
🌹سلام علیکم
🌷🔆 شامل هر نعمتی در امر دین الهی که بیانش برای هدایت و ارشاد و تنویر مخاطبین لازم و موجب هدایت آنها و بر صلابت ایمان و حسن یقین آنها افزوده گشته و از معاندین بهانه را زدودن و بر شور و عشق موافقان افزودن.
چون امر خدا بر حدیث این نعمت خاص وارده شده پس بیانش وجوب را اثبات میکند.
🌸🌱 رجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ قَالَ: رَأَيْتُ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ يَطُوفَانِ بِالْبَيْتِ فَسَأَلْتُ ابْنَ عُمَرَ فَقُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ- وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ قَالَ أَمَرَهُ أَنْ يُحَدِّثَ بِمَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ ثُمَّ إِنِّي قُلْتُ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ قَالَ أَمَرَهُ أَنْ يُحَدِّثَ بِمَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ دِينِهِ .
المحاسن، ج‏1، ص: 218

🌱🌸
🌸🌱 عن فضل البقباق، قال: سألت أبا عبد الله (عليه السلام) عن قوله عز و جل: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ، قال: «الذي أنعم عليك بما فضلك و أعطاك و أحسن إليك» ثم قال: «فحدث بدينه و ما أعطاه الله و ما أنعم به عليه».
البرهان في تفسير القرآن، ج‏5، ص: 685
🌱🌸
🌸🌱… قُلْنَا: فَحَدِّثْنَا عَنْ نَفْسِكَ قَالَ: «مَهْلًا نَهَانَا اللَّهُ عَنِ التَّزْكِيَةِ» قَالَ لَهُ رَجُلٌ: فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ‏
قَالَ: «فَإِنِّي أُحَدِّثُ بِنِعْمَةِ رَبِّي كُنْتُ وَ اللَّهِ إِذَا سَأَلْتُ أُعْطِيتُ وَ إِذَا سَكَتُّ ابْتُدِئْتُ وَ إِنَّ تَحْتَ الْجَوَانِحِ مِنِّي لَعِلْماً جَمّاً فَاسْأَلُونِي.
الغارات (ط – القديمة)، ج‏1، ص: 103
🌱🌸
🌸🌱 فبِاللَّهِ لَابْتِذَالُ نِعَمِ اللَّهِ بِالْفَعَالِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنِ ابْتِذَالِهَا بِالْمَقَالِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث‏
الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 411
🌱🌸
🌸🌱جابر جعفى گويد: امام پنجم حضرت باقر عليه السلام فرمود: پس از آنكه (در سال سى و نه آتش جنگ با مارقين (خوارج) به سردمدارى ذو الثّديّة و گروهى از خوارج در نهروان كه ناحيه وسيعى بين واسط و بغداد بود فرو نشست) أمير المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السلام به شهر كوفه بازگشت در اين هنگام به او گزارش دادند كه معاويه با گستاخى و بى‏شرمى به دشنام دادن و لعن وى پرداخته و خنجر بيداد او رشته زندگانى دوستان على عليه السلام را بريده است، حضرت به سخنرانى پرداخت و خطبه‏اى ايراد كرد.
پس از حمد و ثناى الهى و نثار درود بر پيامبر گرامى صلّى اللَّه عليه و آله و بيان شمّه‏اى از نعمتهايى كه خداوند بر پيغمبر و او عليهما السلام ارزانى داشت، چنين فرمود: اگر اين آيه در قرآن مجيد نبود كه خداوند مى‏فرمايد: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ‏
(و اما نعمت پروردگارت را بازگو كن- الضحى 93: 11) افتخاراتى را كه خدا نصيب من نموده و مقامهائى را كه به من داده است بيان نمى‏كردم، ولى به جهت اين گفته الهى سخن را آغاز مى‏كنم (ابتدا دست بدعا برداشت و گفت:) پروردگارا تو را بر نعمتهاى بى‏شمارت و فضل بى‏كران و از ياد نرفتنيت سپاسگزارم، و سپس رو به حضار نمود و فرمود: اى مردم: من در مرحله‏اى هستم كه احساس مى‏كنم آفتاب عمرم بر لب بام زندگى رسيده، و پيك
اجل بمن نزديك گرديده است، گمان مى‏كنم با آنكه هنوز در ميان شما هستم شأن و مقام مرا از ياد برده‏ايد، من اين جهان را بدرود مى‏گويم و هر آنچه را كه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله از خويش بيادگار گذاشت براى شما باقى مى‏گذارم: قرآن و دودمانم كه عترت و فرزندان خاتم پيامبران، سيّد و سالار پاك تباران و آقاى برگزيدگان، پيغمبر برگزيده خدا صلّى اللَّه عليه و آله- هستند (آنان كه مردم را به قرآن فراخوانده هدايت مى‏كنند).
اى مردم، شايد پس از اين ديگر نشنويد كه گوينده‏اى گفتار مرا در باره خود بگويد مگر آنكه سخن نادرست و ناروا گفته باشد، اكنون توجّه كنيد، افتخارات مرا بشنويد، من برادر و پسر عموى پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و شمشير خشم و كيفر اويم، من آن سرباز رشيد و دلاورى هستم كه هر گاه روباه صفتان از اطراف پيغمبر مى‏گريختند و او را تنها مى‏گذاشتند يك تنه ميدان گسترده جنگ را در اختيار مى‏گرفتم و با پنجه پولادينم كه قبضه شمشير را مى‏فشرد، سر ماجراجويان و بدخواهان او را در فضا پرتاب مى‏كردم و با استقامتم بلا گردان و ستون پيروزى او بودم.
و هر گاه كه مردم دستخوش عواطف مى‏شدند و تيرگى نفاق و فساد و جهالت از هر

چون ابرهاى متراكم برمى‏خاست و سنگ تفرقه بر بام مسلمين مى‏باريد، و مى‏رفت كه نظام اجتماع از هم بگسلد، من نيروى سخت كوش پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بودم، و قهر پروردگار بصورت من در برابرشان جلوه‏گر بود، و چون سنگ آسياب جهنم روى سر زالوصفتان و گردنكشان در گردش بودم، و با شمشير شرربارم كه هر كس طعمه آن مى‏شد بلافاصله در جهنّم سقوط مى‏كرد، چون دندانه‏هاى آسياب جهنم استخوان آنها را خرد مى‏كردم، و پسران و دخترانشان را به عزاى آنها مى‏نشاندم، آرى من آن كسى هستم كه همچون شيرى زنجير گسيخته، خود را بر صف دشمن مى‏زدم، و جان آنان را مى‏گرفتم، و منم عذاب شديد خداوند كه در وقت مقرّر از تبهكاران فروگذاشته نخواهد شد (اشاره فرموده به آيه شريفه وَ لا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ- انعام 6: 147).
معاني الأخبار / ترجمه محمدى، ج‏1، ص: 133

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.