جلسه هفتگی تاریخ 1400/10/8

90

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه مورخه:00.10.8

استاد علی ساعی

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یقِینِی أَفْضَلَ الْیقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ.

اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِک نِیتِی، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَک یقِینِی، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِک مَا فَسَدَ مِنِّی

الهی و ربی نیتم را به نهایت برسان تا برسم به آن احسنش. الهی و ربی به نهایتش برسان تا اینکه به فراتر از نیت را قصد کنم به بی منتهایی ات عرض کنم به درگاهت بخواهم آن مصلحتی که فراتر از نیت است چون که خدایا تو بی منتهایی خدایا تو ازلی و ابدی را گرفته ای تحت سلطه و قهر و غلبه توست خدایا تا نرسم به آن بی منتهایی به تو بندگی نکرده ام. الهی اگر بخواهم به تو بنده باشم و طعمش را بچشم، باید که برسم به اوج قله نیات، به اوج ثمرات اعمال تا از آن بی منتهایی به قرب تو و به لقاء تو پرواز کنم. الهی ما را مجهز کن به سلطان تعظیم به سلطان حیا تا بتوانیم با خلوص نیت احسن النیات را در وجود خودمان محقق کنیم.

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ

 چه آیه عجیبی برای اینکه بتوانیم از اقطار زمین و زمان گذر کنیم باید که سلطان داشته باشیم بدون سلطان امکان گذر از اقطار آسمان ها و زمین نیست. معنا و مفهومش چه می تواند باشد. این آیه شریف از شیرینی اش چگونه می تواینم توصیف کنیم تا ما از قید دنیا از قید آخرت رها نشویم به محضر مولایمان نخواهیم رسید به حضور الله مان نخواهیم رسید. باید اقطار زمین را طی کنیم اقطار آسمان ها را طی کنیم تمام قیود را رها کنیم تا برویم به قرب خدا برسیم. پس سفر مان سیر و سلوک مان باید اینگونه باشد که باید از تمام حد و حدود گذر کنیم و به آستانه حضرت احدیت برسیم. ای گروه انسان و جن نمی توانید از اقطار زمین و آسمان گذر کنید مگر با سلطان. باید به سلطان مجهز باشیم باید بگوییم عبد السلطان هستیم ما بنده سلطان هستیم.وقتی مُهر سلطان به پیشانی ما زده شد آنموقع از اقطار گذر می کنیم محدود به هیچ حدودی نمی شویم بعد می رسیم به منتهای نیت. عجیب تر اینکه انسان بخواهد به روح خودش پرواز دهد چگونه پرواز می دهد؟ تنها با سلطان می تواند پرواز دهد. سلطان زمین و آسمان، الله است. آیات سلطان همان سلطان تعظیم است سلطان حیا است. آیا به مطلب نزدیک شدیم؟ آری اگر می خواهیم صاحب سلطان باشیم و بگوییم عبد الله هستیم، عبد السلطان هستیم باید سلطان تعظیم بر وجودمان غلبه کند یعنی پادشاهی تعظیم و پادشاهی حیا در وجود ما استقرار داشته باشد وقتی این حال را پیدا کردیم مجهز شدیم از اقطار آسمان ها و زمین گذر کنیم نیاتی کنیم که فراتر از زمین است فراتر از آسمان ها است تا انسان چشمش باز نشود فرا سوی عالم دنیا را نبیند فرا سوی آسمان ها را نبیند چگونه می تواند فراتر از این ها را قصد کند؟ می خواهیم الله را قصد کنیم چاره نداریم مجهز به تعظیم الله باشیم وجودمان تندیس تعظیم خدا باشد. وجودمان تندیس حیا باشد. بحث بسیار حساس است چرا از یقه حیا گرفته ایم دست نمی کشیم؟ علتش این است که مساله بسیار مهم است رگ حیات انسان است این رگ قطع شود که در این زمانه در نازک ترین حالت است انقربیا می خواهد قطع شود اتفاقی می تواند بیوفتد که مایه عبرت تمام کهکشان ها و اجانین می شوند دیگر بساط انسان برچیده می شود امان از بی حیایی که درد زمانه مان است افتاده ایم داخل این مرز مهلک امکان جدایی نیست گویا که عصر امروز حریف بی حیایی است قسم خورده است این اهل زمین، که بی حیا خواهم شد و با سرعت غیر قابل تصور تمام مرز ها را طی می کند به قدری سرعت گرفته گویا که این دوره و زمانه این زمان حال مان تمام زمان های گذشته را سبقت گرفته است از همه شان. یعنی روی گذشته را اهل زمان، سفید کرده است با بی حیایی اش. در این زمانه که بی حیایی برنامه ریزی شده در حال انجام یافتن است برنامه های ویژ ای تدوین می شود تا مرز بی حیایی رد شود به آخر برسد کاری کرده اند که دیگر کاسه بی حیایی در حال لبریز شدن است مسابقه عجیبی در بی حیایی در حال شکل گرفتن است. این زمان، زمان شهادت حیا است. یعنی انقریبا باید شاهد شهادت حیا باشیم همان آن مکرمه همان آن جنود عقل همان سرباز رشید عقل گویا که در این میدان جهاد در حال شهید شدن هستند حیا و عفت در این زمانه در حال شهید شدن هستند حیا که شهید شد،از جان کره زمین جز خبایث ظاهر نخواهد شد. زیبایی از جان حیا جوشش می کند حیات طیبه از جان حیا چوشش می کند وقتی حیا نشد فقط خبائث نمودار می شوند خود را ظاهر می کنند اگر حیا باشد نور و روشنایی می شود اگر نباشد فقط و فقط ظلمت و تاریکی می شود. اهل زمان مثل خفاش می شوند خفاش به چشم نیاز ندارد جهل نیاز به نور ندارد مایحتاج جهل، تاریکی است حیات جهل فقط در ظلمت و تاریکی روی می دهد حیات جهل وخبایث فقط در داخل مکارح امکان وقوع دارد. زمان حال، زمان جان دادن حیا است. وجود انسان میدان قتلگاه است جان تک تک افراد را اگر مرور کنیم ژن های انسانها را مرور کنیم در تک تک شان یا قابیل را خواهیم دید یا هابیل را. یا فرعون را یا موسی را خواهیم دید اگر بالاتر رویم یا قوم ثمور یا جناب صالح را خوهیم دید تا در این زمان در تک تک افراد یا نور محمد و آل محمد را خواهیم دید یا شیاطین انسی و جنی را خواهیم دید شمر را ابن ملجم را خواهیم دید. در این زمانه، تک تک افراد مثل میدان کربلا هستند. یا حسین در حال شهید شدن است یا افتاده است روی حسین جانش را شهید کند یا اینکه در کنار آقایش بر علیه یزیدیان جنگ می کند کافیست به وجودش نگاه کند به سلطان حیا نگاه کند اگر سلطان حیا پادشاهی می کند پس او در کنار مولایش است حال هر لحظه در لحظات انسان سقیفه ها برگزار می شود محل انتخاب است هر لحظه انسان در این دوره و زمانه یا جهنم را اختیار می کند یا بهشت را. یا حر می شود به حسین یا شمر می شود به حسین. فقط امتحانش با حیا کافیست. تست حیا. اگر در آن موفق باشد به خودش امتیاز والا دهد امید داشته باشد اینکه نجات خواهد یافت به رستگاری اعظم خواهد رسید. زمان حال، به خاطر بی حیایی انسان در حال منکوب شدن منکوس شدن است انسان بی حیا صاحب قلب منکوس است یعنی مسخ قلبی می شود. باطنا مسخ می شود قبل از اینکه ظاهرا مسخ شود. انسان بخاطر بی حیایی مسخ می شود قلبش قبل از جسم مسخ می شود پروردگار متعال پرده کشیده باطن انسان ها آشکار نمی شود روزی می شود وارد عالم برزخ می شویم آن ستر برکنار می شود حقیقت انسان آشکار می شود هر کس بی حیا شد در این دوره و زمانه انسان می تواند حدس بزند قیافه باطنی اش را.

فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ

صورتش به ظاهر انسانی است اما قلبش، قلب حیوانی است. وقتی انسان به مرز بی حیایی می رسد نه تنها حیوان بلکه پست تر از حیوان می شود. انسان با حیا، انسانی والا می شود.

شخصُهُ مَع الخَلقِ و قَلبُهُ مَعَ الله

انسان مومن به معنای مومن، مومن با حیا وقتی نگاه می کند به صورت شخصی گویا که از پشت آن چهره، پروردگار رب العالمین نگاه می کند مومن با نظر الله نگاه می کند. عصر حاضر، عصر پایان زمان است. گویا که فینال بندگی خدا در حال انجام است. غربال آخر است این زمان آنگونه که دیده می شود آخر الزمان است نشانه هایش کاملا واضح و آشکار است دیگر بعد از این غربال، غربال دیگری نخواهد بود اگر باشد هم غربال زرگری خواهد بود تا عیار الماس و طلا مشخص شود نه اینکه مومن و غیر متمایز شوند. غربال آخر است انقریبا صور اسرافیل زده می شود. انقریبا اذن ظهور اعلام شود. چون که شواهد آنگونه نشان می دهند تعیین کنندگان وقت کذاب هستند اما این ها وقت تعیین کردن نیست نشانه هایی که آمده کاملا منطبق بر این زمانه است. وقتی اذن ظهور داده شد کار سخت خواهد شد هرچه می کنیم باید قبل از ظهور باشد. بعد از ظهور نمی دانیم اوضاع و احوال چگونه باشد . زمان توبه قبل از حضور عزرائیل است زمان انسان شدن قبل از ظهور آقاست. حال آقا چگونه رفتار خواهد کرد چگونه معامله خواهد کرد با خلق خدا خودش می داند امادر عصر غیبت آیا هزار و چند سال کافی نیست برای اصلاح تا اینکه بعد از ظهور چند ثانیه باقی مانده را بخواهیم اصلاح کنیم؟ آیا هزار و سی صد سال کافی نبود برای ما تا اینکه اصلاح کنیم وجود خودمان را؟ زمان حال، زمان گرفتن ایمان های عاریتی است. تا مشخص شود ایمان در قلب چه کسی مستقر شده و در قلب چه کسی امانت بوده است. آن شخص امانت دار نیست. وقتی به اطرافیان نگاه می کنیم وقتی به داخل خانه مومن ها نگاه می کنیم به طرف دین حمله می کنند نشان این است که ایمان های عاریتی اخذ می شود آن حرارتی که به امانت داده شده بود تا اینکه نور ایمان از چراغ وجود انسان تلالو کند آن حرارت را می کشند می بینند قرن ها گذشته است هنور دل او به نور ایمان گرم نشده است تا تلالو کند برمی دارندآن ایمانی را که داشت دیگر از آن هم خبر نمی شود. زمان خاموش شدن است. به اطراف مان قشنگ نگاه کنیم از هزار خانه و انسان از کدام شان نور ایمان تلالو می کند؟ موبایل به دستانی که موبایلی به دست گرفته اند آیا چاه ویل را به دست شان گرفته اند یا اینکه ابزار علم کرده اند برای خودشان؟ امتحان لازم نیست. ای انسان خودت پشت میز امتحان هستی به موبایلت نگاه کنی، در آن فضای منحوس که حضور داریم می توانیم به خودمان نمره دهیم نمره انسانی دهیم نمره حیوانی دهیم نمره بلهم اضلی دهیم مشخص است لازم نیست یکی بیاید نمره ما را مشخص کند. به قدری بی حیا شده اند برخی که بی حیایی می کنند و به آن افتخار می کنند. به راستی نسخه بعدی بشریت چه خواهد بود؟

اِتَّخَذُوا الشَّيْطانَ لاِمْرِهِمْ مِلاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ اَشْراكاً فباض وَ فَرَّخَ فى صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فى حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِاَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِمْ فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ

 ببینیم چه کسانی هستند شیطان را آورده اند به امورات شان معیار و ملاک قرار داده اند چه کسی است پادشاهی شیطان را قبول کند. آنی که پادشاهی خدا را قبول کند سلطان الله باشد چه می شود؟ به تمام عالم غلبه می کند. به آن بی منتهایی می رسد اما کسی که مامور بود تا به این انسان سجده کند کسی بیاید همان شخص ذلیل را به خودش سلطان کند حبس زمین می شود که نه بلکه حبس طبقه هفتم زیر زمین می شود. شیطان هم انسان را می تواند تسخیر کند جن هم همینطور مگر نمی بینیم حضور شیطان را. کوچه و بازار مگر از شیطان پر نیست؟ ترکیب یافته اند شیطان با رگ و ریشه این انسان ، به قدری عجین شده است که نمی شود جدایشان کرد. این انسی است یا جنی است. یا شیطان ترکیبی است. شیطان را به خودشان رهبر قرار داده اند ملاک و معیار قرار داده اند. و شیطان هم این ها را به خودش شریک قرار داده و دام خودش قرار داده . دیگر شیطان به خودش دام و صیدگاه درست نمی کند بلکه خود این انسان شده است تور فضیلت گیری انسان گیری و انسان تله شیاطین شده است. شیطان می آید سینه انسان را زایش گاه خود می کند.آیا کرده یا نکرده است؟ می آید در سینه بشر تخم گذاری میکند. جوجه هایش را در آن در می آورد. سینه اش شده است زایشگاه و پرورش گاه شیطان. عجیب نیست؟ عجیب است باشگاه شیطان. ورزیده می شوند تقویت می شوند. می آیند ورزش میکنند ورزیده می شوند پرورش می یابند گردش می کنند سینه انسان باغ و گلستان شیطان می شود! خرابستان شیطان. مزبلستان شیطان! مربز شیطان دفعیاتش را در سینه انسان انجام دهد. انسان عینک شده رسدگاه شیطان میکروسکوب شیطان، تلکسوب شیطان، اسکن شیطان. شیطان با چشم این ها نگاه می کند. با زبان هایشان حرف می زند. چه کسی می خواهد بی حیا شود، برود بشود راحت مسخر شیطان می شود. چشمش ، چشم شیطانی زبانش زبان شیطانی خواهد شد. حال باید سواری دهی به شیطان. انسان مرکب لغزش های شیطان می شود. خطا ها را به آن ها زینت قرار داد.گویا که این بشر در این حالت وقتی مسخر شیطان می شود شریک تمام کار های شیطان می شود. ناطق باطل به نفع شیطان می شود. پس بیاییم التماس کنیم به درگاه خدا اینکه باز الله ما را مجهز به ایمان و تعظیم حیا کند سلطان حیا را در وجودمان مستقر کند تا جایگاهی باشد برای سلطنت الله سلطان. تا بتوانیم اقطار زمین و آسمان را گذر کنیم. جواز گذر گویا که همین حیا است. حیا اگر باشد نشانه بارز ایمان هویداشد. تمثال انسان از تمام آفاق نمایان است. تمثال انسان از عرش خدا در حال پخش شدن است. این موضوع بارها عرض شده انسان عملی انجام میدهد نیتی می کند نیات او در عرش خدا به زینت عرشی مزین می شود انسان کافی است عمل خامی انجام دهد تا اینکه الله عمل خام را تبدیل کند به زیبا ترین حالاتش. از منظر عرش با یک جلوه خاص پخش شود از منظر حجاب و ستر که نکته ای در اینجاست گویا که عرش خدا میکروفن آمپلی فایر نیات و اعمالش است آرام نیات می کند عملی انجام می دهد اما از عرش خدا چگونه به عالمیان پخش می شود؟ نیات و اعمال انسان در حال منعکس شدن است پژواک نیات و اعمال از هر جز و کل عالم متتشر می شود از جمله شمس و کرسی و عرش و حجاب و ستر.

الشمس جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ اَلْكُرْسِيِّ وَ اَلْكُرْسِيُّ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ اَلْعَرْشِ وَ اَلْعَرْشُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ اَلْحِجَابِ وَ اَلْحِجَابُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ اَلسِّتْرِ 

 آن انعکاسی که از من روی می دهد انعکاس عمل شمسی من چگونه است؟ خورشید کدام ماموریت را انجام می دهد ماموریت های خفیه خورشید چیست که من خبر ندارم چرا باید نور خورشید اینگونه منتشر شود؟ نور خورشید یک هفتادم نور کرسی است. ضرب کنیم به هفتاد. نور کرسی می آید. یعنی شمس به معنای شمس کل کهکشان ها صحابی ها کل این عالم هستی نه کل عالم دنیا نورش را در نظر بگیریم که همان شمس است کل این نور یک هفتادم نور کرسی است. نیات مان با این قیافه در حال پخش است. و کرسی نورش هم یک هفتادم نور عرش است. و نور عرش یک هفتادم حجاب است. و نور حجاب یک هفتادم ستر است. ستر پروردگار متعال ستری که از جنس نور است با این شدت. اگر بخواهیم برآورد کنیم قوی ترین نور عالم دنیا را ضرب در هفتاد مجددا به هفتاد و هفتاد تا بتوانیم حدودی درک کنیم ببینیم نور ستر چگونه است. پس تمثال من در عرش خدا آنگونه است هفتاد برابر در حجاب خدا انعکاس دارد. یعنی زوایای پنهانی نیات من اعمال من در آنجا انعکاس می یابد. چه زیبایی اش و چه بدی اش و از ستر خدا چه ها پخش می شود زیبایی گل  اینگونه بالاست در عرش خدا چگونه است؟ در کرسی و ستر خدا چگونه است؟ اما تحفه ای که عرض می شود باید زیاد در خلوتت فکر کنی. اعمال من در کجا انعکاس دارد؟ وجود مقدس آقا رسول اکرم صل الله وعلیه و آله و سلم می فرماید:

لَوْ لَا أَنَا وَ عَلِيٌّ مَا عُرِفَ اللَّهُ وَ لَوْ لَا أَنَا وَ عَلِيٌّ مَا عُبِدَ اللَّهُ وَ لَوْ لَا أَنَا وَ عَلِيٌ‏ مَا كَانَ‏ ثَوَابٌ‏ وَ لَا عِقَاب

لَا يَسْتُرُ عَلِيّاً عَنِ اللَّهِ سِتْرٌ وَ لَا يَحْجُبُهُ عَنِ اللَّهِ حِجَابٌ وَ هُوَ السِّتْرُ وَ الْحِجَابُ فِيمَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ خَلْقِه

اگر من و علی نبودیم الله شناخته نمی شد و اگر من و علی نبودیم الله عبادت نمی شد. من و علی اگر نبودیم، نه ثوابی می شد و نه عقابی می شد. هیچ چیز نمی تواند علی را در برابر الله مستور کند. ستری میان علی و الله نیست. و او را هیچ حجابی نمی تواند بگیرد از الله. چون که علی خودش همان ستر است. علی همان ستر است و همان حجاب است و بیا بالا. نه بیا پایین تر.

فی ما بین الله و بین خلقه. باید که یک سال بشینی طعم این حدیث شیرینی را بگیری تمام نمی شود. این سر اول و سرآخر است. از علی غافل شونده، از ستر خدا غافل است. ستر به این خاطر نیست که مانعی باشد میان من و الله، بلکه بخاطر این است که من بتوانم به واسطه همان ستر وصل شوم به ذات حضرت احدیت.

اللهم عجل لولیک الفرج

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.