« خاتون نور و روشنایی» « اسرار خفیات فاطمه»
چکیده با تکمله « شهادت بانوی صدیقه » « زهراء مدافع تاریخ» « طوفان کلام زهراء» « زهرا شرک را شکست داد » «زهراء مدافع حقوق بشر » و … 1402.09.05 علی ساعی(عبدالله مشکات) 110.141(903)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
غبار چگونه وصف نور زهراء کند
فاطمه زهراء سلام الله علیها ملکه مُسلِمات؛ سیده مومنات؛ بانوی طیبات؛ سرور علیمات و سرآمد حکیمات و تاج زاکیات و خاتون تمام زنان عالم است.
عالم هستی غرق نور زهراست، هر که صاحب دل بیدار است کاشف عجیبات عالم است.
کوردلان غرق نور زهرا محروم از کرامات عالیات فاطمه زهرایند.
شیرینی نور زهرای مطهره به چشم و دل جهان هستی حلاوتی پالاکانه میبخشد.
نور زهرای بَطول یعنی ابزار متعالی برای کشف عجیبات و غریبات جهان هستی.
با نور خورشید موفق به کشف حقایق مادی و با نور زهرای مرضیه کاشف حقایق ملکوت اعلی هستیم.
نور زهرای رضیّه قوه سامعه و لامسه و فهمیه و قلبیه آدمی را به خفیات و رموزات جهان هستی آشنا میسازد.
جهان مادی میهمان نور زهراست تا با تغذیه نورش رموزات بندگی الهی را درک نماید.
خطبه فدکیه تنها طیفی از ظرایف و طرایف و علومات زهرای علیمه و حکیمه است.
جهان مادی قدر و منزلت فاطمه زهرا را درک ننمود همانطوریکه لایق درک لیلهی قدر نگشت؛ چرا از زهرا از حقایق والا سؤال نشد؟! چرا با اینکه رموزاتی در قالب خطباتی عیان میکرد در تبیین و درک اهداف زهرا از خوانش آن خطبه عظیمه سوال نشد؟!
لیلهی خدای متعال مجهوله باقی ماند و ستارگان و کهکشانهای عظیمش مخفی و مستور ماند.
اگر شرح کلامش را از محضر خاتون عالم طلب میکردند جهان ما غرق اسرار فاطمی بود.
کلام بانوی بانوان در اجمال خویش ماند و کسی لایق آن نشد تا که تفضیل کلامش را طلب کند.
اگر عجیبات کلام زهرا کشف میشد جهان ما غرق نور میشد.
در باغ کلام زهراء
الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ
ستایش فقط از آن الله است بر آنچه را که انعام نمود، نعمت حمد کردن، نعمت اذن حمد، نعمت حس حمد یافتن، نعمت عشق و محبت و بندگی، نعمت قرآن و نعمت عترت که از آن سؤال خواهد شد، (التكاثر : 8 ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ)
خدا را حمد میکنم که بر حمد کردنش توانایم کرد؛ خدا را حمد میکنم که حمدش را یادم داد؛ خدا را حمد میکنم که حمد کردنش را به یادم انداخت، خدا را حمد میکنم بر نعمتهایی داده و بر آنچه نداده؛ خدا را حمد میکنم نه به خاطر اینکه نعمتم داده هر چند که بخاطر نعمتهایش باید حمدش کنم؛
وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلَى مَا أَلْهَمَ
و شکر مخصوص اوست بر آنچه را که الهام نمود، الهام شکرگزاری، الهام هر چه داریم، تا الهام او نباشد هیچ حسی نخواهیم داشت، الهام او حواس و ادراک ما را بیدار میکند، اوست که ما را از غفلت خارج میسازد، چه دیدن و شنیدن و عشقورزیدن همه و همه هر چه هست به الهام او مربوط است، اگر الهام او قطع گردد سرزمین جان و حواس ما خاموش گردد، الهامات خفیات و رموزات و باطنیات جای خود دارد، الهام فطریات و الهام حقیقت قرآن و عترت که ما را به وجوب اطاعت از آنها و عجایب بواطن آنها آگاه میسازد.
الهام اعظم و اکبر خدا تاباندن نور قرآن و عترت بر قلوب و رمز گشایی از حقایق باطنی آنهاست، همچنین کشف اسرار از رخسار حجج خویش است.
وَ الثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَهَا
و ثنا به آنچه را که مقدم نمود از عموم نعمتهایی که آغاز فرمود؛ ثنا تنها به استمرار ثنا معنا مییابد هر سرود و تعریف خوشی که بریده نگردد و ادامه یابد معنای ثنا مییابد؛ نعمتهایی را عمومی نمود و برای همه شامل فرمود و کسی را از قلم نینداخت و آغازگرش بود، بدون اینکه از ناحیه مخلوق برای آن نعمتها استحقاقی باشد. همچنین نعمتهایی که خصوصی نموده و به لطف و محبت خاصاش مشمول محبوبانش نمود.
نعمت همانی است که باب طبع هر آفریدهای است که از بهرهمندیاش شاد میگردد و با آن نیازهایش مرتفع میگردد و یا بواسطهاش به آرزوهایش دست مییابد.
ثنائی که تمام شود ثنا نیست، ثنا تراوشات عشق آدمی است، ارتعاشات جان مشتاق و شیدائی است، انعکاس انوار رخسار محبوب ازلی است، امواج خروشان قلوب متلاطم به حرارت سبحانی است.
خاموشی و قطع ثنا نشان خاموشی و پایان توان عاشق مدعی است.
خداوندا مرا آغاز نمودی، پدیدم آوردی، هیچ بودم هستیام دادی و خودت را صاحبم ساختی، من کیستم که چون تو خدایی دارم، تو اله من و من مالوه توأم، تو معبود من و من بنده توأم. مرا شروع نمودی تو ای بیهمتا ای بینیاز تو از آن منی.
هرچیزی مال توست و اموالت را به بندگانت بخشیدی، بالاتر از آن خود توئی که از آنِ من ساختی.
وَ سُبُوغِ آلَاءٍ أَسْدَاهَا
آلاء انباشته و فراوانی که استوار و بدون هیچ عیب و نقصی ارزانی فرمود؛ آلاء همان نعمتی است که به لطف و محبت و کرامت بذل میگردد و تسدید آلاء همان عرضه زیبای نعمت است که هیچ خلأ در آن نباشد پایدار و اثر بخش و فرحآور باشد.
وَ تَمَامِ مِنَنٍ أَوْلَاهَا
و تمام مِنَنی که به نیکی تمام احسان فرمود، منن همان نعمتهای وزین و دارای لنگر خداست، منت نعمتهای فراتر از خواست و نیاز و استحقاق مخلوق است، و همان نعمتهای متین را به تمام عنایت فرمود.
جَمَّ عَنِ الْإِحْصَاءِ عَدَدُهَا
نعمتهای خدا آنچنان انبوه و گسترده است که رقم و عددش از احصاء خارج است، نعمتهایش کرانه پیدایی ندارند تا کسی بتواند آن را به شمارش در آورد و حساب و کتابش نموده و آمارش را درآورد و بتواند فهرستی از آن را ارائه نماید و یا در صفحات نمایش ظاهری و باطنی آشکارش نماید.
وَ نَأَى عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُهَا
سر رسید آن نعمتها از مقدار و اندازه و مدت دور است، کسی نتواند انتهای نعمت خدا را رویت و حدس نماید؛ پایان ناپیدای نعمات خدا جزاء و اندازه آن را از حساب و کتاب خارج ساخته، کسی را قدرتی نیست که بتواند حق نعمات خدا را به جای آورد.
وَ تَفَاوَتَ عَنِ الْإِدْرَاكِ أَبَدُهَا
بیانتهایی نعمت ها از ادراک فوت شدهاست، نعمتهای خدا چنان عریض و طویل و ناپیداست که ادراک مخلوقات، قدرت حدس و گمان آن ندارد. ادارک مخلوقات، توان خود را در برابر افق ناپیدای نعمات خدا گم کرده است.
وَ نَدَبَهُمْ لِاسْتِزَادَتِهَا بِالشُّكْرِ لِاتِّصَالِهَا
و دعوت به شکر نمود تا برای بندگانش نعمتهایش را بیفزاید و (آنها را) متصل بر نعمتهای قبلیاش قرار دهد، اذن شکر داد شکری که خودش نعمتی است بر فراز نعمتهای خدا و شایسته شکر است این شکر، همچنین همان شکر را بهانهای قرار دارد تا نعمتهایش را بار دیگر افزون سازد و متصل بر نعمتهای قبلیاش نماید.
خدای غنی و حمید دعوت به بندگی نمود نه اینکه به بند اندازد بلکه برای این بود که از بند رها سازد.
اجازه تشکر داد برای کسی که اندام ابراز تشکرش کوتاه بود، بندهنوازی از این والاتر کجا سراغ میتوان یافت. او به آذان مختلف بندهاش را به نهایت مینوازد.
اجازه تشکر از ناحیه الله شکور لطف اکبر خدای اکبر است.
وَ اسْتَحْمَدَ إِلَى الْخَلَائِقِ بِإِجْزَالِهَا
و از خلایق خواست تا حمدش کنند بخاطر اینکه نعمتهایش را جزیل سازد.
زبان و دل مخلوقاتش را به حمد خودش گشود تا به کرّار نعمتهایش را ستبر و عظیم و ریشهدار و دارای قوت و نیرو سازد، اجازه حمد داد در حالیکه که کسی را شایسته حمد او نمود چرا که نقص وجود هر مخلوق تنها توان ستایش چارچوب حدود خود را دارد و کسی را قدرت ورود به فراتر از وسع خود ندارد پس کیست که بتوان به بیکرانگی عظمت او ره یابد و در خورش حمدش نماید؟! باز همین اندازه ستایش را بهانهای برای اجزال نعمت خویش قرار داد.
وَ ثَنَّى بِالنَّدْبِ إِلَى أَمْثَالِهَا
و با دعوتش نعمتهایش را دو چندان نمود ، تا اینکه باز مخلوقاتش را به شبیه همان نعمتهایش گرامی دارد. به امثال نعمتهایش رساند. با دعوت و تشویقاش و با برانگیزاندن میل و رغبتشان نه بخاطر نیاز در ذات حق که او بینیاز مطلق است بلکه بخشیدن و زیاد نمودن و پیوسته و جاری ساختن نعمت و باز پروردگار عالمیان که در بخشندگی و کرامت بیهمثالست باز به با افزایش نعمت به امثال نعمتهایی که داده میافزاید.
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ كَلِمَةٌ جُعِلَ الْإِخْلَاصُ تَأْوِيلَهَا
« أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ» کلمهای است که اخلاص را تاویل آن قرار داد؛
وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا
و دلها به موصول کلمه توحید تضمین یافت؛ موصول کلمه توحید بر دلها تنیده شده است؛ پیوست کلمه توحید با دلها در هم آمیخته؛ آثار کلمه توحید در دلها پدیدار است؛ دلها چراغ قلبی کلمه توحیدند؛ توحید در فطرت آدمی مستقر است؛ دلها امکان جدایی از توحید را ندارند.
وَ أَنَارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولُهَا
معقول کلمه توحید در ظرف تفکر مشتعل است؛ تفکر، مشکاتی است که چراغ عقلی توحید در آن میدرخشد؛ معقول کلمه توحید به واسطه تفکر میدرخشد؛ تفکر، چراغ عقلی کلمه توحید را روشن مینماید.
سه فراز مبارک خطبه فدکیه «كَلِمَةٌ جُعِلَ الْإِخْلَاصُ تَأْوِيلَهَا وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا وَ أَنَارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولُهَا» به واقع، نقشه جهان عظیم توحید و جغرافیای عظیم توحید است؛ در سه فراز نقشهی زیبا و عظیم توحید را ترسیم فرمودهاند.
توحید ملازم قلوب است، قلوب زنده منظرگاه توحید و قلوب مرده زندان مخوفی از جنس شرک است.
توحید اول و ریشهای دارد شاخ و برگش در قلوب و میوههایش تا به عقل آدمی امتداد دارد.
الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْأَبْصَارِ رُؤْيَتُهُ وَ مِنَ الْأَلْسُنِ صِفَتُهُ وَ مِنَ الْأَوْهَامِ كَيْفِيَّتُه[1]
جهان در کشف جهان زهراء مغلوب است
خطبه فدکیه اول و وسط و آخرش محض توحید است طوفان و غوغای وحدانیت یکتای بیهمتاست.
زهرای نوریه به دنبال قلوب مشتاق بود تا که سرّ جانش را آشکار نماید و جهان را به نور پاکش آباد نماید، اما دل پاک و پذیرائی نیافت، جز اندکی چند که صندوق راز زهرا گشتند.
زهرای سماویه با تمام عظمتش در وجود ما زندانی است، ما تنها به ظاهری از زهرا رضایت دادهایم و خود را از بواطن غریبات و عجیباتش محروم ساختهایم.
محب جاهل، مانع تجلی نور زهرا به جهان هستی است، دوستار نادان نقاب تاریکی بر رخسار نور است.
دل «شفیعة الله» از محبان جاهل و نالایق نالان است. حیف از زهرای شفیعه، که در روز قیامت بهر محب جاهلی در محشراعلی معطل ماند. راضی به زحمت و رنج زهرا نباشیم.
جهان در اول معرفت زهرا به حال طواف است.
وَ هِيَ الصِّدِّيقَةُ الْكُبْرَى، وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُوَلُ.[2]
لطیفاتی از کلام زهراء
صفت را از موصوف جلو افتاده به شیوه دستور زبان ترکی. هدیهای زیباتر از این برای ترک زبانان چیست؟! آری محبت بیحد و حسابی است. هدایای مشکاتی زهرا کرانهای ندارد.
«لذت» راه و سبیل به سوی اوست، مقصد نیست طریق گذر است برای وصل به سوی او، به آستانه لقاء اوست.
«زیبایی» فرش پهنی است تا راه بسوی محبوب را گم نکنیم نباید که مقیمش شویم.
فرش زیبایی و فرش لذت نشان بسوی اوست دل به انتهای این افراش بند نماییم. فرش و عرش و هر چه هست کوی و کوچههای به سوی اوست. حتی به لحظهای توقف از سرعت بندگی کم نکنیم.
«الله» نه زیبای مطلق، بلکه مطلق زیبایی آفریده اوست، نشان اوست، او از هرچه وصف است برتر و بالاتر است.
ایست قلبی در برابر یک منظره خلاق علیم، نشان کوری در وسط راه بندگی است.
رابطه ما به معبود اکبر رابطه قرب فراتر از قرب است، نبودم و بوجودم آورد فاصله نیستی با معبود به همان اندازهای است که فاصله هستی با معبود دارد، همچنین فاصله زمان و مکان.
نعمت عظمای پشت نعمت و مستمر همان نعمت محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و اولاد پاک حسین است.
عترت یعنی خزینه نعمات خدا، کهف لذات خدا، معدن علم و حکمت خدا.
خدای عز و جل ظاهر نعمت را به باطن نعمتش متصل ساخت.
زهراء مدافع حقوق بشر و کل خلایق است
زهرای نجیبه و حبیبه با محکات خطابات خود، اهل شرک و شک و نفاق را به محکمه کشید، خطبه فدکیه خطبه دفاع از تاریخ و حقوق انسانی بود. زهرا برای دفاع از آیندگان قیام نمود. از رنج آیندگان آگاه بود اهل زمانه را به بیداری دعوت نمود.
ظلم سقیفه ظلم به کل جهان هستی و تمام مخلوقات عالم بود، از ظلم به پرندگان آسمان تا ظلم به آب و خاک و آسمان.
فاطمه ناموس دهر و حرمت عرش خدا بود.
خدای فاطر نام فاطمه از از نام خود مشتق نمود، چه ظرافتی دارد که خالق بیهمتا و حکیم، جهان را به کلنگ فاطمه فطر فرماید.
عظمت فاطمه را همین بس که برای حجت خدا، اسوه و حجت است.
بانوی مظلومه و مجهوله در تلاش برای بیداری و احیاء قلوب بود
هر چند که غرق نور و لذت باشیم اما بی دل و مغز هیچ بهرهای از زیبایی و لذت نخواهیم داشت.
اگر از تمام ظرفیت دل و مغز خود بهرهمند گیریم تازه ظرفیت محدود خود را به تمام فعال ساختهایم و اگر خودمان را به قلب و مغز جهان هستی متصل سازیم تمام زیبایی و لذت را شهود خواهیم نمود.
نور و حرارت در دل زغال سیاه محبوس است، انوار الهی در دل هر مخلوقی به انتظار فروزان است.
نور و حرارت خورشید در دل چوب خشک به بند و زنجیر است، کافیست چوب خشک در قرارگاهش آرام گیرد و نیروهای خفیاتش را به ظهور رساند.
تغذیه از نور زهراء لازمه هر محب صادقی است، شیعه بایستی با تغذیه از نور زهراء عطر نور او را از خود منتشر سازد و عسل نورش را استحصال نماید.
نباید به چشمک نور ستارگان دل خوش کنیم، لازم است با سفائن، جسم و جان را به قعر کهکشان رسانیم، باید که با سفائن نور و با اسباب متعالی به جان انوار زهراء به پرواز در آئیم.
حدیث نورالزهراء
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ فَاطِمَةَ لِمَ سُمِّيَتْ زَهْرَاءَ فَقَالَ لِأَنَّهَا كَانَتْ إِذَا قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا زَهَرَ نُورُهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ.[3]
از محمّد بن عماره كندى روايت كرده و گويد: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: چرا فاطمه را زهرا ناميدند؟
امام فرمود: براى اينكه هر گاه فاطمه در محراب عبادت مىايستاد و به عبادت مشغول مىشد نور او براى اهل آسمان مىدرخشيد همان طور كه ستارگان براى اهل زمين مىدرخشند.
وَ قَدْ رُوِيَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الزَّهْرَاءَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ.[4]
شيخ صدوق در علل الشرائع به نقل از جابر جعفى روايت مىكند كه گفت: به امام صادق عليه السّلام گفتم: چرا حضرت فاطمه عليها السّلام زهرا ناميده مىشود؟
امام فرمود: زيرا خداوند متعال او را از نور با عظمت خود آفريد،
لَكِ يَا فَاطِمَةُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ الْفَاطِرُ وَ أَنْتِ فَاطِمَةُ.[5]
پيامبر به فاطمه فرموده: خداوند براى تو نامى را كه از نامهاى خود مشتق گرديده قرار داده زيرا نام او فاطر است و نام تو فاطمه، و اين نام به آن شبيه مىباشد.
فَخَلَقَ نُورَ فَاطِمَةَ ع يَوْمَئِذٍ كَالْقِنْدِيلِ وَ عَلَّقَهُ فِي قُرْطِ الْعَرْشِ فَزَهَرَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءَ وَ كَانَتِ الْمَلَائِكَةُ تُسَبِّحُ اللَّهَ وَ تُقَدِّسُهُ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأَجْعَلَنَّ ثَوَابَ تَسْبِيحِكُمْ وَ تَقْدِيسِكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لِمُحِبِّي هَذِهِ الْمَرْأَةِ وَ أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا [6]
پيامبر فرمود: … و در اين حال خداى متعال نور فاطمه را آفريد و آن را مانند قنديل بر كنار عرش آويخت و از آن نور آسمانها و زمينهاى هفتگانه را خلق كرد، و به اين جهت فاطمه را زهرا ناميدهاند.
ملائكه خدا را تسبيح و تقديس مىكردند، پس خداوند به ايشان فرمود: به عزّت و جلالم، ثواب تسبيح و تقديس شما را براى اينان- يعنى فاطمه، پدر، شوهر و فرزندانش قرار خواهم داد.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص تُحْشَرُ ابْنَتِي فَاطِمَةُ وَ عَلَيْهَا حُلَّةُ الْكَرَامَةِ قَدْ عُجِنَتْ بِمَاءِ الْحَيَوَانِ فَيَنْظُرُ إِلَيْهَا الْخَلَائِقُ وَ يَتَعَجَّبُونَ مِنْهَا ثُمَّ تُكْسَى أَيْضاً حُلَّتَيْنِ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ مَكْتُوبٌ عَلَى كُلِّ حُلَّةٍ بِخَطٍّ أَخْضَرَ أَدْخِلُوا ابْنَةَ مُحَمَّدٍ الْجَنَّةَ عَلَى أَحْسَنِ الصُّورَةِ وَ أَحْسَنِ الْكَرَامَةِ وَ أَحْسَنِ الْمَنْظَرِ فَتُزَفُّ إِلَى الْجَنَّةِ كَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ وَ يُوَكَّلُ بِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ جَارِيَةٍ.[7]
وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِي أُسْوَةٌ حَسَنَة[8]
في حديث منسوب إلى العسكري عليه السّلام قال: نحن حجج اللّه على خلقه، و جدّتنا فاطمة حجة اللّه علينا.[9]
[1] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ؛ ج1 ؛ ص98 طبرسى، 2جلد، نشر مرتضى – مشهد، چاپ: اول، 1403 ق.
[2] الأمالي (للطوسي) ؛ النص ؛ ص668 طوسى، محمد بن الحسن، دار الثقافة – قم، چاپ: اول، 1414ق.
[3] معاني الأخبار ؛ النص ؛ ص64 ابن بابويه، محمد بن على، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم – قم، چاپ: اول، 1403 ق.
[4] معاني الأخبار ؛ النص ؛ ص64 ابن بابويه، محمد بن على، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم – قم، چاپ: اول، 1403 ق.
[5] معاني الأخبار، النص، ص: 56 ابن بابويه، محمد بن على، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم – قم، چاپ: اول، 1403 ق.
[6] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ؛ ج2 ؛ ص403 ديلمى، حسن بن محمد، الشريف الرضي – قم، چاپ: اول، 1412ق.
[7] صحيفة الإمام الرضا عليه السلام ؛ ؛ ص57 على بن موسى، كنگره جهانى امام رضا عليه السلام – مشهد، چاپ: اول، 1406 ق.
[8] الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة ؛ النص ؛ ص286 طوسى، محمد بن الحسن، دار المعارف الإسلامية – ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1411ق.
[9] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ؛ ج11-قسم-2-فاطمةس ؛ ص1030 بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله، مؤسسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف – ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1413 ق.